زندگی من..قسمت یازدهم

خیلی زود و مثه گذره باد….بهترین دوستا رو پیدا کردم….4 تا از بهترین همکلاسیهام شدن مونس ،شدن همدم، شدن اعصای دستم…شدن تقویت کننده ی روحم و شادی رو به زندگیم اوردن….
ریحانه، نسیم، نسرین، رضوان………تقریبا هر روز 7 ساعتی رو در کنار هم می گذروندیم…در کنار درسو تحقیقو علم…درد و دل و شادی هم بود…..وای خدا ازت ممنونم….تازه فضولی هامون هم سره جاش بود !!:teeth


دانشگاه برای من یه دنیای تازه بود…آخه تو دانشگاه از همه جای ایران با فرهنگ ها و قومیت های مختلف و با برخورد ها و نگرش های مختلف دیده می شد…. همه ی بچه ها همسن نبودن و این تفاوت سنی بعضی جاها به درد می خورد و میدیدم یه همکلاسی و یه دوست می تونه مثه یه مادر مثه یه پدر مثه یه خواهر و مثه یه برادر به من کمک کنه … همه ی اینا برای من تازگی داشت …
در کناره همه ی این خوشی ها و خوبی ها مهم ترین دغدغه ی من این بود که عبور و مرورم تو دانشگاه خیلی سخت بود…پله ها و بلندی های مکرر بدونه هیچ سالم سازی…
مخصوصا که بعضی از کلاسهای من تو طبقه دوم دانشکده برگزار می شد و دانشکده آسانسور نداشت… همه ی کلاسا تو همون روزای اول تشکیل می شد …البته … بدون حضور من….!!
و من هر روز عاشقانه و با تمامه وجود به دانشگاه می رفتمو با چشمهایی اشک بار تو همون طبقه ی اول دانشکده ساعتها به انتظار می نشستم … تا شاید که نگاهی منو ببینه و گوش شنوایی صدای منو بشنوه….
:regular
دو سه هفته به همین منوال گذشتو بالاخره بچه ها و اساتید صداشون در اومد و تنها کاری که از دستشون بر میومد این بود که کلاس رو به طور موقت به پایین منتقل کنن…و وسایل مورد نیاز تدریس هم هر روز باید جا به جا می شد……تا شاید که بودجه ای برای زدنه یه آسانسوره ناقابل به این دانشکده ی پر ابهت ما اون هم در یک دانشگاه به اصطلاح مادر که برای خودش اسمو رسمی داره اختصاص بدن….
از همون روزای اولی که رفتم دانشگاه به بیماری خودم فکر می کردمو در موردش تحقیق می کردم و با اساتید و دکترهای مختلفی هم صحبت می کردم…
خیلی دوس داشتم که تو سمینارهای دانشکدمون شرکت کنم و در مورد ضایعات نخاعی یه سخنرانی ارائه بدم … اما یه ترسی تو وجودم بود و تنها به خاطره این بود که من تازه یه ترم بیشتر درس نخونده بودم و شاید صحبت کردن من برای اون همه دکتر و متخصص بیهوده بود…
اما دلو به دریا زدم و با مدیر گروهمون در مورد این سمینار صحبت کردم…
و مدیر گروهمون در کمال ناباوری من با کمال میل قبول کرد….و من رو تشویق کرد…
یه ترم گذشت…و ترم بهمن شروع شد….یعنی من تازه وارده ترمه دو شده بودم ….
که اسمم رو تو برد دانشکده دیدم !! اون هم برای ارائه سخنرانی با موضوع بررسی ضایعات نخاعی !!
به سرعت به تاریخه ارائه نگاه کردم …21/بهمن/86
وای خدای من یعنی یه هفته ی دیگه !!
21 بهمن 86 تقریبا یه ماهی مونده بود که 12 سال از راه نرفتنم بگذره….خاطرانگیز ترین روزه زندگیم بود……………..
ادامه داره …..
:regular

0
0

۲۹ دیدگاه برای “زندگی من..قسمت یازدهم”

  1. امین Says:

    اول#flower

  2. 480209 Says:

    #eyelash #kiss #kiss #hug #hug #applause #applause #applause #applause #applause #party #party #party #party #party #smile #smile #flower #flower #flower #flower #flower #flower

  3. رضوان Says:

    کنفرانس فوقالعاده ايی بود #applause ! مخصوصاْ اينکه من تازه اونجا فهميدم که مورچه هم نخاع داره #grin #winking ! اين يکی از چيزايي که من بهش با تمام وجود ميخندم #rolling #rolling #rolling ! #tongue #tongue #kiss #kiss

  4. صبا Says:

    سلام موناجون.دوقسمت آخروباهم خوندم.خوشحالم که تونستی خودتونشون بدی.میام پیشت دوباره#heart

  5. شهلا Says:

    سلام
    وبلاگ نو مبارک مونا خانم
    امیدوارم همیشه پرانرژی وسلامت باشی
    بازم به شما سر میزنم
    منتظرم باشید

  6. رضا Says:

    #flower #applause

  7. Bnafas Says:

    منتظرم ببينم جي ميشه.
    بايدار باشي#flower

  8. رها Says:

    سلام مونای بزرگ
    خيلی خوب می نويسی
    دوستت دارم#flower #flower #flower

  9. مهدی Says:

    سلام مونا
    عالیه
    ادامه بده
    انشالله همیشه موفق باشی
    فعلا

  10. مهدی Says:

    #applause #applause #applause
    #flower #flower #flower

  11. معلولیت محدودیت نیست.امین Says:

    #heart #kiss #applause #applause #applause #flower

  12. زهرا Says:

    #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower

  13. ريحانه Says:

    سلام… مونا از من بيشتر بنويس… #grin #grin #grin #grin #grin #grin #grin #grin #grin نميشد زندگی نامه مونا و ريحانه ميشد#grin

  14. ريحانه Says:

    مونا از اونجايی که من بقيش رو ميدونم ميخوام تعريف کنم….
    خلاصه مونا داشت خودش رو برای کنفرانس أماده ميکرد… مگه ديگه کسی مونا رو ميديدُ بايد از خانم وقت ميگرفتی و حق ويزيت ميدادی. مث … ميخوند… ميخوند… هرچی ميگفتم بسه بابا مغز…تو کلته که حفظت نميشه تو که خودت و کشتی به گوشش نمی رفت که نمی رفت…
    ادامه دارد…
    #grin #grin #grin #grin #grin

  15. طناز Says:

    #grin بهت افتخار مي كنم

  16. مهدی Says:

    سلام خوبی ؟
    با همین اسم و با افتخار لینکت میکنم

  17. بهزاد Says:

    سلام از یه فته هم کمتر وقت بود روز ۴شنبه روی برد تاریخ برگزاری سمینار اعلام شد . یعنی ۳ روز دیگه می بایست اریه می دادین.!!! یادش بخیر عجب روزایی بود!!!!!!!!!!!#grin #grin #grin #grin #grin خیلی زود تموم شدن

  18. مرد معلق Says:

    اوه اوه
    بابا پروفسور سمیعی#applause

  19. dogstickuk Says:

    play slots 8-(( discount auto insurance 761191 a auto insurance 05162

  20. karlallah Says:

    buying zovirax oosyaj buy generic abilify :PPP estradiol =PP famciclovir >:(

  21. YoshMoon Says:

    home insurance :))) western southern life insurance 755

  22. ricjenkens Says:

    accutane %))) ambien side affects %[[[ propecia 😛 acomplia brand 579

  23. hovsec Says:

    buy cheap acomplia ftls accutane purchase =OOO california homeowners insurance %) Life insurance =-PP

  24. BiteBackAAR Says:

    meridia zsbkm valium kmdai

  25. dgmaslow Says:

    nexium 8((( lunesta 331012 viagra 8-DD generic na me for nexium 38105

  26. krissywaffle Says:

    Accutane 😛 Home insurance >:D life insurance test >:DD

  27. saaavra Says:

    beitrag buy hinzufgen name text tramadol ndpfb prednisone xlmf

  28. Seaseldiesel Says:

    cymbalta 79010 ativan kfla skelaxin pricing :PP levitra >:-D

  29. pringlesdog Says:

    a auto insurance :OO auto insurance online 891029 a auto insurance ufvj life insurance quotes 😎

دیدگاهی بنویسید