زندگی من..قسمت دوازدهم
روز سمینار ضایعات نخاعی…..عجب روزی بود….ای کاش همه ی شما اون روز تو سالن بودینو می دیدین … می دیدین که مونا چقدر شاد بود….:hug
وقتی تو جایگاه نشسته بودمو آماده ی شروع صحبت بودم یکی از استادام(خانم صباغی نژاد) اومد و تو گوشم گفت مونا یه خبره خوب برات دارم….دکتر شاطرزاده تو راهه….!! قبلا بهم گفته بود که به عنوانه استاده راهنما می یاد اما تا دقیقه نود اومدنش قطعی نبود…..
دکتر شاطرزاده….همونی بود که وقتی 8 سالم بود روی دستاش تونستم بشینم …حس پاهام برگشت …همونی که زندگی دوباره رو بهم برگردونده بود…..همونی که 6 ماه(180 جلسه) هر روز منو فیزیوتراپی می کرد…همونی که قدم به قدم پشته پارالل با من راه می یومد…همونی که از تاتی تاتی راه رفتنه من به تمامه معنا لذت می برد….همونی که 180 روز به امید راه رفتن دوباره ی من عرق می ریخت….
دکتر شاطرزاده رو از همون موقع ندیده بودم….چه زود گذشت….11سال….حالا دیگه اون استادم (از اساتید دانشکده ی توانبخشی)بودو من دانشجوش….
وقتی فهمیدم تو راهه استرسم دو برابر شد….خدایا کمکم کن….اون منو خوبه خوب یادش بود….منم اونو خوب یادم بود….
سالن همین جور شلوغو شلوغ تر می شد….با وروده اساتید و دکترای بزرگ یکم ترسیدم….گفتم آخه جلوی این همه دکتر من میخوام حرف بزنم ….عجب رویی دارما….ترم دویی یا سال اولی به این پررویی ندیده بودیم !!
وجوده دوستام و اونایی که خالصانه دوسشون داشتم بهم روحیه می داد…مخصوصا فاطمه….عمه ام هم به نمایندگی از خانوادم تو سالن بود….و وجودش مایه ی دلگرمی من بود….
چشمام از حضور پر شور بچه ها برق می زد….گویا این سمینار با سمینارهای همیشگی فرق می کرد….
:regular
دکتر شاطرزاده هم وارده سالن شد…..با یه دسته گل…دسته گلی که گلهای قشنگش رو خودش از باغچه چیده بود….
وای که نمی دونین لحظه ای که میخواستم سلام کنم چقدر خجالت کشیم…بهم گفت چقدر بزرگ شدی ….مونای شیطون…هنوز هم مثه بچگیهات شیطونی…..
همه چی دیگه محیا بود برای شروع سمینار….ابتدای کار استادم شروع کرد به صحبت و حرفهای مقدماتی رو زد…و من رو به طور کامل معرفی کرد کمی هم از بیماریم گفت و بعد هم میکروفن به من سپرده شد…خیلی سخت بود واسم ….اما همیشه برای اثبات خود، باید جنگید….و سختی ها رو له کرد….
میکروفن رو گرفتم….
گفتم …گفتم از ضایعات نخاعی….از زندگی سختشون …از دردشون ….از مشکلات اجتماعیشون و در نهایت از درمانه مختصرشون….همه رو گفتم ….گفتم تا بدونن …تا به اطرافشون بیشتر نگاه کنن …. تا نگاه کنن و واسه درمان ضایعات نخاعی به ذهنهاشون تلنگری زده باشم…..
آخر سمینار رو با این جملات به پایان رسوندم:
کسی مرا نساخت
خدا ساخت
نه آنچنان که کسی می خواست
که من کسی نداشتم
کسم خدا بود
کس بی کسان
او بود که مرا ساخت
آنچنان که خود می خواست…..
ومن همچنان امیدوارم تا درمانی برای ضایعات نخاعی پیدا شود….:regular
و با گفتن این جملات سالن در حزن و اندوه بود و می دیدم که اشکهای کسایی رو که هم دوستشون دارم و هم اونا منو دوس دارن….
با همه فشاری که روم بود و سوال هایی که تو سالن ازم می پرسیدن ولی من اشکی نریختم…و اینو مدیونه سودابه هستم…چونکه خودش می گفت لحظه به لحظه دعا می کرد که من محکم باشم…..ازت ممنونم سودی …از همه ی دوستام …از بهزاد محمدی که چقدر بهم تو ساخت اسلایدها کمک کرد … از همه و همه که تو برگزاری هرچی بهتره این سمینار به من کمک کردن ….از خانم صباغی نژاد که منو حمایت کرد و بهم اعتماد کرد……..
خدایا ازت ممنونم….که این سمینار با افتخار به پایان رسید…خدایا میخوام این آخریا با صدای بلند بهت سلام کنم…بگم که چقدر دوستت دارم….
حالا مونا…..همین مونای قصه رو تمامه دانشگاه می شناسن….
ادامه داره……..
:regular
:regular
3 بهمن 1388 در 20:00
#heart #heart #heart #heart #heart #heart #heart #heart #heart #heart #heart #heart
ايول
3 بهمن 1388 در 20:37
نميدوني جه حس غروري بهم داد اين نوشتت آبجي؛كلي كيف كردم#hug #flower #heart
3 بهمن 1388 در 22:34
#applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #kiss #kiss #kiss #kiss #hug #hug #hug #hug #hug #flower #flower #surprise #surprise #surprise
دست مريزاد مونا ی قشنگم………#flower
4 بهمن 1388 در 00:26
عالی بود
ایکاش اونجا بودم و میدیدم نطقتو خانوم دکتر
#applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause
ادامه ش ؟
4 بهمن 1388 در 00:27
#flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower
4 بهمن 1388 در 00:29
تو نظر سنجی گذشته رو زدم البته فعلا
بعدا میخوام از حال و آینده بگی
بعد از دانشگاه
بعد بحث آزاد
بعدشم از همه چی
وبلاگ یعنی جایی که هر چی دوس داری میگی
هر چی
…………………………………………………………………………………..
مونا :
ممنون مهدی جان از این همه لطفت
چشم … حتما
4 بهمن 1388 در 05:07
محبت را به دل دادن صفاي سينه مي خواهد . . . . . . . به ياد دوست بودن دل بي كينه مي خواهد
سلام و وقت بخير خدمت شما
مهربون هميشگي من آپم
منتظر حضور سبزت هستيم
موفق باشي[لبخند][قلب][گل]
4 بهمن 1388 در 09:27
#applause #applause #flower
افراد موفق هیچ وقت اجازه نمیدهند که شرایط آزارشان دهد ؛مارک فيشر؛
4 بهمن 1388 در 09:50
…
Behet mieftekharam
Edame dare…
4 بهمن 1388 در 11:57
بهت افتخارميکنم عزيزم#hug #heart #applause
4 بهمن 1388 در 12:53
سلام . وقتی که این متن رو خوندم یاد گذشته افتادم . یاد اینکه شب ساعت ۱۲ برای درست کردن اسلایدا به میدون ساعت رفتم آخه کامپیوتر خوابگاه خراب بود و منم خبر نداشتم و یاد ناتموم موندنشون افتادم. یادتون هست که درست ۵ دقیقه به سمینار اسلایدا درست شدن. يادمه موقع ارايه شما از استرس داشتم می مردم. فقط می ترسيدم مبادا توی ۱۵ دقيقه که اسلايدا رو کامل کردم اشتباهی رخ داده باشه. راستی اگه يادتون باشه گفتين متن آخرين اسلايد رو نخونم . منم تا موقع ارايه نگاه بهش ننداختم. ياد اون روزا به خير!!! چقدر زود گذشت. . خيلی دلم می خواد دوباره برگردم به اونجا ولی يه کم اينجا گرفتارم. !!!!! کاش هنوز هم اون روزا بود و …. خب آدم بايد با واقعيت ها کنار بياد…. خيلی دلم برای اون روزا و بچه تنگ شده … بايد بگم نوشتنتون خيلی خوبه . همين طور ادامه بدين. منتظر بعدی هاشم……#laugh #applause #applause #flower #flower #flower #flower
4 بهمن 1388 در 13:12
منم که بار اولم نبود می خوندمش و هم اینکه اون روز تو سالن بودن عین کسایی که از این ماجرا خبر ندارن به وجد اومد !#applause #applause
با دوست خوب عجب قلمی داری تو نوشتن عالی میشی #applause #applause
خدا به نویسنده ها رحم کنه بالین رقیبشون م.مودب پور ، رحیمی باید رمان هاشمن و بزارن در کوزه آبشو بخورن ! نویسنده ی نسل جوان داره وارد میشه #applause #applause #applause
میخوام برات اسم مستعار بزارم :
۱. مونا دولت آبادی
۲. مونا دانشور
۳. مونا آل احمد
۴. مونا هدایت
حالا خارجی :
۱. مونا هوگو
۲. مونا تولستوی
۳. مونا همینگوی
۴. مونا ورن
۵. مونا شکسپیر
#winking #grin #grin #grin #grin #grin #grin #grin #grin
4 بهمن 1388 در 14:26
رضوان جان باید بذاری مونا معروف به آگاتا کریستی!#winking
4 بهمن 1388 در 16:45
#applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause #applau
بابا دمت گررررررررررررمممممم#kiss #kiss #kiss #kiss #kiss #kiss
4 بهمن 1388 در 18:33
ايول بابا دمت گرم#winking
من که سنم به اونجا قد نميده و نبودم ولی حس شيشمم بهم ميگه سالن رو ترکوندی#winking #winking #applause
…………………………………………………………………………………..
مونا :
ممنون ماچا
4 بهمن 1388 در 18:48
هنوز که داستان جنايی ننوشته که بهش بگيم آگاتا کريستی ( ملکه ی جنايت ) حالا بايد منتظر موند تا ببينيم داستان به کجا می رسه شايد مونا وسط داستان تشخيص داد بشه خانم مارپل بگرد دنبال جنايات در شهر اونوقت بش ميگيم ؛ مونا آگاتا کريستی ؛ #devil #devil #devil ( موافقی يا نه طناز خانوم)
4 بهمن 1388 در 20:12
مونا تند تند آپ کن عزيزم#flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower
4 بهمن 1388 در 20:13
سلام
فعلا که با اين قلمت تقريبا هر شب ما رو ميکشونی اينجا#smile
يقيينا شما با خيلی بيشتر از ما وجود خدا رو احساس ميکنيد
#flower #flower #flower
4 بهمن 1388 در 20:21
راستی ما هم شديم مبلغ وبلاگتون #grin
تازه لينکتونم کردم /شايد بعضی ها ببينن و از اينقدر غرررررررررر نزنن
#flower
…………………………………………………………………………………..
مونا : ممنون دوسته عزیز
4 بهمن 1388 در 21:57
#applause فقط ميتونم بگم به شما افتخار ميکنم بااجازه لينکتون کردم #hug
………………………………………………………………………………….
مونا : ممنون دوسته عزیز
5 بهمن 1388 در 01:54
#flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower
5 بهمن 1388 در 11:50
سلام و صد سلام#flower
موناي عزيز در دو نوبت يك تا يازدهم و قسمت دوازدهم را خواندم. باور كن قسمت دوم اشكم درامد. #cry قابل تحسيني .#applause
دوست عزيز من به خوبي دركت مي كنم. آخه قطع نخاع از گردنم و ۲۶ سال كه دارم اين زندگي را تجربه مي كنم منم بيشتر اين اتفاقات و درد و رنجها و تجربه ها را تجربه كردم.
موناي عزيز ۱۴ – ۱۵ سال تجربه ات را خيلي زود و به زيبايي قلم زدي#heart #applause منم از بدو مجروحيت شروع كردم ولي نه به اين سرعت و مدت وقت كردي سري بزن#hug
موفق و سربلند و هميشه شاد باشي
…………………………………………………………………………………..
مونا : ممنون از حضور قشنگتون و همچنین از ابراز محبتتون
5 بهمن 1388 در 12:40
:سلام
همه وبلاگتونو خوندم
عالی بود تبریک میگم
من النازم عضو قدیمی ,و سابق اسپیشیال اگه مایل بودید به وبم سربزنید
…………………………………………………………………………………..
مونا: سلام الناز من …عزیزم مگه میشه شما رو نشناسم حتما سر میزنم به وبتون
5 بهمن 1388 در 13:23
سلام
خوشحالم لینکیدم مونا جان
موفق باشی
نمیدونم کریستی هستی یا تولستوی
اما مونای مانا باشی از همه بهتره
راهشم کنار خدا موندنه
چیزی که میدونم اما عاجزم از انجام دادنش
از خدا دورم و دارم دورتر میشم
13 فروردین 1389 در 13:20
#flower #flower #flower
اینا برای دکتر شاطر زاده بود
11 مهر 1389 در 08:01
اينجا که رسيدم ديگه اشکم دراومد. نمی دونم به خاطر چی! اما هر چی که بود همه تحسين بود و تحسين و شکر خدا بابت اراده ی قويت…
دختر روزهای سخت؛ میبوسمت #kiss
6 دی 1389 در 04:32
Bestill Viagra 6742 viagra online vhz
22 دی 1389 در 04:36
capsules de viagra pwnxux Viagra ohne Rezept 364
23 دی 1389 در 12:32
individual health insurance plans :-PP life insurance quotes 🙁 trustmark life insurance %-[
24 دی 1389 در 21:21
generic propecia xwjs order nexium online mozilla muw
5 بهمن 1389 در 06:47
life insurance 917647 insurance auto 650335
6 بهمن 1389 در 06:20
car insurance in florida hmqgg insurance home %-)))
7 بهمن 1389 در 17:54
Home insurance 07098 what is prednisone used for %-P reliastar life insurance 3221 tramadol hcl uems
8 بهمن 1389 در 01:46
transamerica life insurance rku transamerica life insurance >:O life insurance quotes %-DD
14 بهمن 1389 در 08:14
buy deine nachricht site tramadol 571 ultram hdulp buy doxycycline 788087
15 بهمن 1389 در 04:14
valtrex iqr priligy >:-))) accutane sozvxx ultram and zanaflex fibromyalgia =OO order rx seroquel =(
15 بهمن 1389 در 13:51
buy cheapest valium 711928 propecia :-[[ buy accutane online 0577
15 بهمن 1389 در 22:29
pennsylvania health insurance %] new york car insurance =-OO cheap car insurance xgihk auto insurance xuyq
16 بهمن 1389 در 09:34
auto insurance %DDD buy auto insurance online %-DD jefferson pilot life insurance scp cheap car insurance %P
22 اسفند 1391 در 23:32
سلام مونا منو يادته؟!!
من تازه با دكتر شاطرزاده اشنا شدم. دو سه ماهي ميشه كه ميرم پيشش.
مسير زندگيم و به معناي واقعي عوض كرد. خدا حفظش كنه. به كارش اعتماد صددرصد دارم.
به آينده خيلي اميدوارم كرد.
هميشه سلامت باشه
24 اسفند 1391 در 19:46
سلام شیما جان بله که یادمههه
برای عمل گنجویان چه کردی ؟
دکتر شاطرزاده بینظیره
سلام من رو بهشون برسون
اسمم هم که موناست و میشناسه ……
همچنین عزیزم
26 اسفند 1391 در 13:01
دارم ميرم پيش دكتر شاطرزاده كه پيش گنجويان نرم!
وضعيتم رو به بهبودي هست. هرچند عكس جديد نگرفتم هنوز اما دكتر گفت فكر
نميكنم ديگه نيازي به عمل باشه با توجه به پيشرفتت در تمرينها !!!
اصلا نميدوني چقدر خوشحالم كرد. من كه تحت هيچ شرايطي حاضر به عمل نبودم.
دكتر شاطر زاده نميدونم چطوري اين كارو كرد! فقط ميدونم كارش خيلي درسته!
26 اسفند 1391 در 17:32
خدا رو شکر عزیزم
در مورد شنا هم ازشون بپرس چون معمولا دکتر گنجویان به بیمارهاشون نوع خاصی شنا رو پیشنهاد میدن
آره کارشون که عالیه خیلی عالی…
26 اسفند 1391 در 13:04
بهش ميگم مونا سلام رسوند 😀 😀
26 اسفند 1391 در 17:33
خیلی ممنونم عزیزمممممممممممممم :inlove: :inlove:
26 اسفند 1391 در 22:17
خواهش ميكنم عزيزم
مونا جان ميشه بپرسم رشته ات چيه؟
دكتر استادت هم بوده؟!!!
27 اسفند 1391 در 01:44
نه عزيزم من پيراپزشكي بودم دكتر توي دانشكده توانبخشي بودند و هستند
من يك كنفرانس در مورد ضايعه نخاعي داشتم كه دكتر افتخار دادند و تشريف اوردند
در حال حاضر من ارشد مشاوره خانواده ي چمرانم:)
28 اسفند 1391 در 13:03
موفق باشي عزيزم 🙂