زود خوب میشه
خودمو روی صندلی میزون کردم یکم به سمت راست متمایل شدم تا شیر آب رو از رو آویزش بردارم، مامان از آشپزخونه صداش میومد که : آب سرده آب سرده..آبگرمکن خاموش شده..خسته بودم، حوصله نداشتم ده ساعتی دانشگاه بودم دوباره صدای مامان اومد..روشنش کردیم مونا..خوشحال شدم از اینکه زود آبگرمکن روشن شد، بارون داشت میومد صداش توی خونه پیچیده بود، چیکه چیکه.. خدا رو شکر کردم..
شیر آب رو کامل باز کردم..که یکهو آب سرد ریخت روی انگشتهای پام..چند قطره بود..خیلی کم بود..پام خسته بود؛ خیلی خسته بود خودشو لوس کرد ..اسپاسم گرفت پاهام لرزیدن خودم لرزیدم پاهام پریدن من هم افتادم، محکم افتادم؛ سرم خورد به دیوار؛ همه ی شامپوها افتادن؛ شیر آب از دستم افتاد..من یک طرف، شیر آب یک طرفِ دیگه؛ همه با هم افتادیم..توی برق شامپویِ صورتیِ کمرنگ ریخته شده، روی زمین، مونا رو دیدم، داشت سرش رو میخاروند دردش گرفته بود بهش گفتم گریه نکن مونا، زود خوب میشه، بعدش خندیدیم من و مونای تویِ شامپو با هم زدیم زیر خنده..بلند شدم به شیر آب نگاه کردم رو به در افتاده بود..شیر آب باز بود..ده دقیقه باز بود..مونا بیرون چه خبره حالا…؟
سرم رو انداختم پایین، چشمام می سوخت، با گوشه ی آستینم چشمهامو پاک میکردمو گفتم..گریه نکن مونا، زود خوب میشه..زود خوب میشه..
همین تازه برای خودم فال گرفتم ، جناب حافظ بهم گفت:
زین آتش نهفته که در سینه ی من است * خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت
می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست * از غیرت صبا نفسش در درهان گرفت
می خور که هر که آخر کار جهان بدید * از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند * کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت…
13 اردیبهشت 1392 در 10:38
زود خوب میشه مونا… خیلی زود… مثل بقیه ی چیزایی که یا زود خوب شدن یا خوب نشدن، ولی عادی شدن…
زود خوب میشه… این شعله ای از آتش درونت…
:-*
16 اردیبهشت 1392 در 19:48
:-*
13 اردیبهشت 1392 در 11:31
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد!
16 اردیبهشت 1392 در 19:48
:rose:
13 اردیبهشت 1392 در 11:41
سلام بر مونا
اگر بیاموزیم بیشتر بر توانایی ها یمان تکیه کنیم و کمتر به کمبودهایمان بیاندیشیم به سعادت و شادی خواهیم رسید این گونه بودن زیباست اگر چه دشوار است .
16 اردیبهشت 1392 در 19:49
سلام آقای کاوسی
خیلی سخته………….
13 اردیبهشت 1392 در 12:45
موناى عزيزم خوب هست و خيلى زود خوبتر هم ميشود،
هرروز ماجراهاى تكرارى اتفاق مى افتد كه ” هيچ تكرارى هم شبيه اتفاق قبلى نيست ” ولى هركدام با خودش اشك و غم و درنهايت خنده دار ميشود ، بازى زندگى بسي پيچيده و عجيب غريب است.
ولى عزيزانى مثل تو موناى مهربان، ايداى بسيار عزيز و عزيزانى كه در اول جوانى وارد اين بازى شده اند همگى قهرمان هستين
مونا جان ، هرروز اينجا سر ميزنم ( پيرى) درگوشى گفتم كسى نبينه ، يادم ميره كامنت بزارم يا فكر ميكنم گذاشتم
16 اردیبهشت 1392 در 19:49
:heart: خیلی عزیزین…
13 اردیبهشت 1392 در 17:51
در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست گل شدن هنر است ….تقدیم به گل ترین دختر دنیا
امیدوارم الان که داری می خونه دردت کمتر شده باشه عزیزم….پیش منم بیا و در مورد حرفام نظرتو بگو اگه دوست داشتی……..بووووووس
16 اردیبهشت 1392 در 19:50
ممنونم زینا
15 اردیبهشت 1392 در 00:39
:rose:
16 اردیبهشت 1392 در 19:50
:rose: .
15 اردیبهشت 1392 در 17:23
سلام خوبی خانومی با اراده,ما ارادتمندیم
16 اردیبهشت 1392 در 19:51
سلام 🙂
15 اردیبهشت 1392 در 19:29
این نیز بگذرد؛
مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی؛
مثل همه ی دوست داشتن هایی که؛
در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند؛
و هیچ کس نفهمیدشان؛
این نیز بگذرد، مثل زندگی …
مونایی!
الان خوبی؟!
قضیه مال همون 5شنبه اس؟!
ایشالا که دردش تموم شده الان…
16 اردیبهشت 1392 در 19:52
خوبم عزیزم 🙂
4 شنبه شب..
16 اردیبهشت 1392 در 06:39
:rose: :rose: :rose:
16 اردیبهشت 1392 در 19:53
:inlove: :inlove:
16 اردیبهشت 1392 در 12:56
سلام مونایییییییییییییییییییییی :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-*
دلت برا من تنگ شده بود چرا حالا زدی اینطوری کردی با خودت دخمل؟ 😎 😛
الان بهتری؟
سرت بهتره؟ چیز خاصی که نشده ؟ 😐
خوب میشی عزیزمممممممممم
دوستت دارممممممممممممممممممممممممممم
یه اندازه یه دنیای بزرگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ برات سلامتی و شادی آرزو میکنم :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-*
16 اردیبهشت 1392 در 19:53
🙂 :inlove:
16 اردیبهشت 1392 در 13:04
سلام مونا جونم خوبی؟؟؟؟؟
آره مطمئن باش خیلی زود خوب میشه همه چیز
بگذار سرنوشت هر راهی که میرود برود،،ما راهمان جداست
این ابرهای سیاه تا میتوانند ببارند ماچترمان خداست
16 اردیبهشت 1392 در 19:53
سلام
بله عزیزم الحمد الله خوبم :inlove:
17 اردیبهشت 1392 در 00:37
سلام مونا جون خوبى؟ خواهش مي كنم مواظب خودت باش… ايشا… نه فقط اون درد كوچيك بلكه درد زانو و بقيه مشكلات حل ميشن و ميرن. سالم و موفق باشى!! 🙂 :-* 😉
18 اردیبهشت 1392 در 21:48
سلام ممنونم شبنم گل :inlove:
17 اردیبهشت 1392 در 11:31
با سلام و روز به خیر
میخوایم با دوستان فضای مجازی، در ماه رجب قرآن رو ختم کنیم انشاءالله.
از شما دوست خوبم دعوت میکنیم در این ختم قرآن شرکت کنید. اگه مایل به همکاری هستید، در وبلاگم سری به پست ” ختم قرآن ” بزنید.
منتظر حضور گرمتون هستم.
18 اردیبهشت 1392 در 21:51
سلام فاطمه جان چشم حتما خدا خیرت بده چه کار خوبی من همیشه شرکت می کنم اگر وقت شد تو ختم شما هم شرکت می کنم :inlove:
17 اردیبهشت 1392 در 13:55
سلام موناجون اميدوارم كه بهتر باشى
من نتوانستم براى خانم فاطمه پيام بزارم من دو جزء رو ميتونم بر دارم؟
18 اردیبهشت 1392 در 21:52
سلام چشم نسرین خانم میگم فاطمه جان
17 اردیبهشت 1392 در 21:18
سلام
بسیار عالی ..امید است روزگار خوشی در پیش رو داشته باشی….
19 اردیبهشت 1392 در 18:49
سلام علیکم
ممنونم:)
17 اردیبهشت 1392 در 22:50
سلام
من وقتي دچار اينجور مشكلات مي شدم به اين فكر مي كردم كه بالاخره تموم ميشه!
ولي الان مي گم حيف تموم بشه! ما اين دردها را رو با خون دلم به دست مي آريم. حيفه از دستشون بديم.
خودتون رو واسه اين چيزاي بي اهميت ناراحت نكنيد!
19 اردیبهشت 1392 در 18:53
سلاممممم
خوبی مطلب
عزیزمممم به یادت بودم امیدوارم حالت خوب باشه…..:)
18 اردیبهشت 1392 در 11:17
سلام. امیدوارم بهتر شده باشی عزیزم. به خوبی نوشته هات را درک کردم چون منم یک قطع نخاعی هستم و از این اتفاقات برام افتاده. امیدوارم هر روز بهتر باشی :-*
با داستان زندگی من بروزم.نمیای؟[گل][بدرود]
18 اردیبهشت 1392 در 21:53
ممنونم چشم 🙂
18 اردیبهشت 1392 در 21:02
سلام
حضرت علی (ع) می فرمایند دعا امواج منفی بیماری زا را از وجود تو و هر کسی که دعایش کنی دور می کند. هدیه ی نابت رو نوشتم در کتاب علی موحد بود و بس از امام موسی صدر. 🙂
ممنونم عزیزم، ممنون. چه دعایی بهتر از عاقبت بخیری. بهترین هدیه بود نازنینم. :-)) :rose:
انشاالله سلامت ، موفق ، سربلند و عاقبت بخیر بشی
دلت شاد و لبت همیشه خندان :-)) :rose: :rose:
در پناه حق
18 اردیبهشت 1392 در 21:54
:inlove: :inlove: :inlove: :-* :-* :-* :-* :-*
19 اردیبهشت 1392 در 13:32
الهام بخش من هستید، وقتی کارهای دشواری رو باید انجام بدم یاد شما می افتم که با اراده حرکت می کنید. موفق باشید
19 اردیبهشت 1392 در 18:57
🙂 ممنونم نیکی عزیز..خدا رو شکر..
19 اردیبهشت 1392 در 16:37
کولی امروز فال دلم را ریخت و گفت
در طالع تو غنچه عشق شکفت و هرگز نخفت
سلام مونای عزیزم
19 اردیبهشت 1392 در 18:57
سلام سهیلای عزیزم و ممنونم
1 خرداد 1392 در 12:22
بابا مونا ، حافظم رو بت حلال کرده ! وخت ابغوره گرفتن نیس !!! :-*
4 خرداد 1392 در 23:06
اوهوممممم