اتوبوس به مقصد …فرانکفورت2
بعد از تقریبا 3 ساعت و خورده ای که تو راه بودیم به سد شهید عباسپور رسیدیم … اول بردنمون نیروگاه رو بمون نشون بدن که دقیقا پشت سد بود … یعنی اگه سد سوراخ می شد ! همه چیو با خودش می برد…خیلی بزرگ بود خیلی…البته سوراخ شدن سد یه جورایی محال بود تازه جای 3 تا راکت عراقی هم روش بود اما اون راکت ها فقط تونسته بودن روی سد یه خراش کوچولو ایجاد کنن…!!
با کلی زحمت و درد سر از اتوبوس به هوای دیدنه نیروگاه سد پیاده شدیم…اما بازم مثه همیشه پله ها کاره خودشونو کردن !!:sad
بچه ها رو بردن که داخله نیروگاه رو ببینن ولی به خاطره پله های زیاد و فضای تنگ رفتنه من به اون اعماق زمین سخت و محال بود و طبق معمول متاسفانه آسانسور خراب بود !!…دوستام همه می خواستن پیشه من بمونن دعوا سره اینکه کی پیشه من بمونه و در نهایت همه رفتن و نسیم پیشه من موند…هر چی اصرارش کردم که تو هم برو من هستم طفلی راضی نمی شد…:regular
خلاصه بچه ها برگشتن و اومدن بالا … به منو و نسیم گفتن که اون پایین مایینا خبری نبود و همون بهتر که نیومدین … دیگه خدا میدونه راست گفتن یا نه … آخه شنیده بودم که از اون پایین می شه آّ ب سد و ماهیهای توشو دید !!:dontknow
بعد از اون دوباره سواره اتوبوس شدیم و یه دوره شمسی قمری نیم ساعته زدیم تا به تاجه سد رسیدیم…
دیگه نمی خواستم از اتوبوس پیاده شم گفتم حتما اینجا هم پله داره و نمی شه رفت همون بهتر که تو اتوبوس بشینم…ولی گفتن اینجا پله نداره و حیف نیاین پایین …
خلاصه بازم با کلی در سر پیاده شدم….
ایستادن رو تاجه سد واقعا بی نظیر بود …120 کیلومتر یهو از سطح آب اومده بودیم بالا…!! درست وسط تاج ایستاده بودیم …یه نسیم ملایم و خنک می وزید اما آفتابش کاملا عمود و داغ بود…از اون بالا آبه سد آبیه آبی بود … ماهی های بزرگ ….مثه یه نقطه کوچولو از اون بالا دیده می شدن که هی می پریدنو شیطونی می کردن…تازه به آسمون آبی با ابرهای پنبه ای خیلی نزدیک بودیم…:hug
هیچ وقت فکر نمی کردم با این شرایطم یه روزی بتونم رو تاج سد … اون همه بالا بیاستم … از اون بالا همه چی وحشتناک بود … می گفتن اگه کسی تو آب بیافته مثه یه سکه که اگه بیافته تو آب میره تا عمقه 50 کیلومتری تو آبو نجات دادنش غیر ممکنه…!!
واقعا دیدنی بود….بعد از اون باید می رفتیم واسه ناهار…قبلش بچه ها رفتن برای نماز …وقتی من تو اتوبوس تنها بودم …همون راننده ی به خیال من بد اخلاق یه شاخه گل محمدی از تو باغ چیدو اومد به من داد …
خیلی خوشم اومد نگاه قشنگش تحسین بر انگیز بود….:regular
خلاصه تا خوده خوده اهواز این گله سوژه شده بود !! مگه دیگه ول کن بودن بچه ها … :atwitsend
وقتی رسیدیم اهواز دیگه جونی برا بچه ها نمونده بود…الهی بمیرم نسرین چون از همه بهتر می تونست تو اتوبوس من رو بلند کنه و زبرو زرنگ بود…بیشتر از همه نوبتش می شد که منو جا به جا کنه…اون آخری ها می دیدم با اینکه خیلی خسته بودن ولی از جونو دل به خاطره شادیه من مایه می گذاشتن…فکر کنم اون شب هیچکدومشون از کمر درد نخوابیدن !!
اردوی سد شهید عباسپور بهترین اردوی دنیا بود… با اینکه می دونم چقدر به دوستام سختی دادمو چقدر اذیت شدن … ولی از ته ته ته دلم ازشون تشکر می کنم که بهترین اردو رو تو ذهنه من نقاشی کردن … مطمئنم نه برای من تکرار شدنی است و نه اینکه بهتر از این می شد…:regular
به خودم گفتم بفرما مونا خانم 13 سال نه اردو رفتی نه سواره اتوبوس شدی ولی حالا یهویی یه کیف اساسی کردی !!:regular
این اردو برای من مثه یه سفر به فرانکفورت با اتوبوس بود ….:wink
جاتون خالی ….:regular
:regular:regular:regular:regular:regular:regular:regular:regular:regular:regular:regular:regular:regular
*********************************************************
یه توضیح :
بعضی وقتا که کامنت های شما رو می خونم یه حس خوبی بم دست می ده … نمی دونم چطور بیانش کنم ولی وقتی این همه محبت رو می بینم خجالت زده می شم … همین که می یاین و نوشته های منو می خونید یه دنیا ارزش داره …
اشکمو در اووردین به خدا …
کاشکی حداقل لایق این همه محبت باشم !!
ممنون
جواب به مهدی از وبلاگ پسری برای دنیا :
1. من برای مدرسه دو تا ویلچر داشتم اما تو دانشگاه نمی شه این کارو بکنم … فضای بزرگ و عوض شدن مکرر حراست در طول روز این اجازه رو نمی ده که یه ویلچر تو دانشکده داشته باشم…اون وقت باید هر روز صبح یک ساعتی انتظار بکشم واسه رسیدن ویلچر به دستم !!
2. متاسفانه حس دستم برنگشته … و چند ماهی هست که دارم با دستی بدون حس سر می کنم..!!
3. آقا مهدی گل مطمئن باشید که یه سفره خارجه به همین راحتی و آسونی کنسل نمی شه …..
ممنون از شما که با دقت و هر روز و هر شب وبلاگم رو می خونید:regularاز حضور همیشگی و گرمتون ممنونم:regular
جواب به بی نفس از وبلاگ بی نفس :
1. دوسته عزیز نمی دونم لینکه وبلاگتون چه مشکلی داره !! آدرسو درست نوشتم که !!:dontknow تا شنبه مشکلو حل می کنم :wink
:wink:wink
9 بهمن 1388 در 13:05
وااایی مونا عالی بود
من سد رو دیدم اون موقع ها که نمی شد آب و ماهیاشو دید الانو دیگه نمی دونم#grin
بیرونش که خیلی خوشگل تره
اول شدم آیا؟#grin یا توام تایید گذاشتی و باملاس شدی؟
مونا خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته کاش عکس مناظرم می ذاشتی همینجا.
#kiss
خیلی خیلی دوستت دارم
9 بهمن 1388 در 13:07
نه جدی جدی اول شدم#hug #grin
تو پست بالا باککلاسو نوشتم با ملاس
2 تا پوزش یکی به خاطر غلط املایی دومی هم به خاطر اینکه حدسم اشتباه شد.
اااااااووووووووووووللللللللللللل#grin #grin #grin
9 بهمن 1388 در 13:38
مونا جان واقعا برات خوشحالم بخاطر این تجربه ی قشنگ…امیدوارم سفر به قم که تجربه ی مفیدتر و بزرگتری هست هم به همین خوبی باشه و برات یک خاطره ی خوش به جا بگذاره…راستی مونا جان عجب دوستان با ارزش و مهربونی داری#smile
#heart #kiss #flower
9 بهمن 1388 در 15:13
یا الله ما اومدیم ریشه یابی:
1-هیچ کاری نشد نداره کافیه اراده کنی و از ته دلت بخوای(همون جوری که تصمیم گرفتی بری اردو و رفتی)
2-موناااااااااااااااااااااا #grin عجب راننده ی مهربونی بودااااا رو نکرده بودی کلک#tongue
3-دوووووووووووست،این نعمت الهی،قدرت خداااا قدرشونو بدون و همیشه باهاشون برو اردو#grin
4-همیشه همه چیز اونجوری که می گن نیست،مثل سد…از داخل اصلنم ماهیا معلوم نیستن!!!
5-اردو به روحیه ی آدم کمک می کنه و اون رو سر حال میاره،خوشحالم که اینو کشف کردی و داری میای قم.همه ی چیزایی که لازم داریو از حالا یادداشت کن چون بازم ممکنه یه چیزایی یادت بره
6-خوبه بعضیا این ریشه یابیای گوهر بار منو ضمیمه ی پستشون کنن#grin
7-خوب دیگه بسته چون زیادی بگم لوس می شه.
بای بای#kiss
9 بهمن 1388 در 16:04
سلام آبجي؛
اول كه خوش به حالت با اين دوستاي خوبت؛كم كم داره حسوديم ميشه ها#cry
ديم شما تو آدرس وب من به جاي persianblog نوشتي prsianblog؛يعني يه e كم كذاشتي#grin
سيم ايشالله خدا بدر؛ مادر؛ برادر و دوستات رو برات نكه داره#flower
9 بهمن 1388 در 19:56
سلام#flower
خدا کنه اردو های بزرگتری حتی فرانکفورت را برين.
بنويس که خوب می نويسی
9 بهمن 1388 در 20:04
سلام موناه جون آرشيوتو تقريبا از ديروز پريروز خوند و باهات آشنا شدم.
آفرين به روحيه قوی تو . خیلی مهربونی که دوست نداشتی بابا و مامانتو غمزده ببينی. هيژ پدر مادر راضی نميشه فرزندش در سختی و عذاب باشه.
و اما اين دو نوشته سفر به سد زيبا و گويا پردازش شده بود و يه جورايی من رو هم همراه تو به اون سفر برد. سوار اتوبوس شدم و بوی گل محمدی که راننده داده بود رو حس کردم . و رضایت رو توی چشمای نسرین و نسیم و رضوان و ريحانه ديدم. . چقدر از اين اتحاد و همراهی لذت بردم.
خدا هميشه يار و همراهت باشه و از لحظه لحظه زندگيت لذت ببری دوست خوبم #heart #kiss
9 بهمن 1388 در 20:05
غلطهای املاييمو ببخش کيبرد برچسب فارسی نداره#eyelash
9 بهمن 1388 در 20:40
سلام مونای گل!خوبی؟من تازه با وبت آشنا شدم#smile خيلی خوب مينويسی خانومی#eyelash با اجازه لينکت ميکنم.#winking موفق باشيييييی#kiss #flower
9 بهمن 1388 در 20:41
با ریشه یابی های طناز کاملاً موافقم مخصوصابا ۴ ( جان تو ما از اون زیر غیر از ۴ مهندس درپیت هیچی ندیدیم)
سوال آیا کسی هست که از سفر قم خبری نداشته باشه ؟ ( گفتم بگم یادت نره بعد ازت گلگی کنن )
#flower #grin
10 بهمن 1388 در 00:49
سلام مونای عزیز
خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا خجالت زده م کردی با جواب دادن کامنتا اونم تو وبت
بازم ممنون
حستو کامل درک میکنم و خوب میدونم چی میگی
1-اوکی
2-انشاالله که خوب میشه البته حسم داشته باشه خیلی فرقی نمیکنه فقط سر بودنش فکر کنم یه جوریه
3-مونا خانم گل منم میدونم به همین راحتی کنسل نشده اما اگه همینو میگفتی متوجه میشدم که یه اتفاقی افتاده و ماجرایی بوده که نمیخوای بگی اینم اوکی
خواهش میکنم من از خوندن وبت لذت میبرم و همیشه مشتاق دیدن وب قشنگت هستم ایشالا موفق باشی
اهوازو نیومدم اما مطمئنم یه وجبش به صد تا فرانکفورتی که از پول ماها ساخته شده میارزه
یا علی
10 بهمن 1388 در 03:25
بهههههههه سام عليكم به خانم گردشگر#hug چطور مطوري#kiss
بخدا ايول داري توووو جيگر#applause #applause #applause #applause #applause #applause #applause اين طنازعجب به خودش ميبينه كه اول شده هااا#rolling #rolling
10 بهمن 1388 در 08:57
سلام مونا جون. خوبی؟
خوشحالم کردی از حضورت در وبلاگم.
موفق باشی گلم.#flower
10 بهمن 1388 در 10:52
سلام
خوبيد مونا جان؟
نوشته هاتو دارم پيگيری می کنم…
به من هم سر بزن…
#flower
10 بهمن 1388 در 13:01
مونا واقعاْ هيچی نبود… کاش ما هم نميرفتيم… تو اصرار کردی و الله من نميرفتم…#worried
10 بهمن 1388 در 15:23
جالب بود. هميشه به همچين اردو هايی برين…. چون خيلی کيف می ده…. جوش بچه ها رو هم نزنين…. تا اونجايی که من می شناسمشون آدم هايی نيستن که شما رو تنها بذارن…. #smile
11 بهمن 1388 در 02:46
#flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower
17 بهمن 1388 در 20:39
قشنگ بود عزيزم مرسی فدات #flower #kiss
13 فروردین 1389 در 01:18
مونا خانم، من هم نميتونم خيلي بشينم فوقش ۱۰ دقيقه، ميخواستم ببينم ابن همه اميدو از كجا مياري ؟با اينكه در اسلامشناسي ادعام ميشه ولي الان با ديدن اين مطالب يه كمي كم آوردم!!!
13 فروردین 1389 در 13:42
#flower #flower #flower
واسه نسزین
20 فروردین 1389 در 08:24
سلام وبلاگ جالبی داری ممنون از حضورت باز میام#flower
26 آذر 1389 در 07:00
cheap auto insurance wkyix life insurance quotes %OO cheap health insurance 6534 cheap california auto insurance 418155
27 آذر 1389 در 16:15
cheap auto insurance 7869 auto insurance wmq meridia central federal credit union qvo
27 آذر 1389 در 22:49
purchasing tramadol 76236 levitra 10 mg order 74709 buying lexotan online 477
6 دی 1389 در 09:36
book buy tramadol viscacha 550155 cialis tpn
9 دی 1389 در 11:29
pennsylvania life insurance 334200 life insurance quotes 8-PP
24 دی 1389 در 04:43
Billig Viagra 8[[ viagra qxl
4 بهمن 1389 در 19:03
diet pill acomplia in belgie 678751 Home insurance hvith Prednisone ebwnel
7 بهمن 1389 در 14:12
car insureance qwsm auto insurance quotes aoetq
7 بهمن 1389 در 17:20
Carisoprodol 028 Prednisone wbmigt american life insurance :-PP Tramadol gunq
14 بهمن 1389 در 04:25
no prescription cialis %D prednisone %-(( buy generic baclofen 360
16 بهمن 1389 در 08:51
auto insurance online 81381 cheap car insurance 8-OOO car insureance >:-(
16 بهمن 1389 در 23:11
propecia kcgabp levitra and viagra 08789 skelaxin for muscle soreness :-OO librium hnimdl
23 خرداد 1394 در 23:48
سلام مونا خانوم نازنین
زندگی پر از موفقیت و عزم و اراده ت واقعا تحسین برانگیزه
خدارو هزاران بار شکر که خانواده ای به این نازنینی داری، خداروشکر چنین پشتکار و امیدی بهت هدیه داده، خدارو شکر بابت این همه موفقیتت:))
البته فعلا فقط تا همین جا خوندم. مسلما بقیه زندگی تم درخشانه همین طور که تا اینجا بوده.
برای نوشتنت توی این وبلاگ هم یک دنیا ازت ممنونم. تو سمبل عزم و اراده و تلاش و امید و بلند نظری و کلی چیزای خوبی دختر. اصلا تو آخرشی :-*
ان شاالله خداوند بهترین هارو برای تو و خانوده نازنین و دوستان بامعرفتت بخواد:))
26 خرداد 1394 در 19:01
سلام دلابانوی نازنینم
از اینکه وقت گذاشتی ممنونم واسم یه دنیاست وقتی میبینم دوستایی مثه شما وقت میذارن و از اول وبلاگ شروع به خوندن می کنن
ممنونم ازت و التماس دعا دارم ازت برای خونواده ام و همه ی دوستانم
خیلی خیلی ممنونم
همچنین برای تو و خونوادت.. 🙂