سفرنامه1
از 15 روزه قبل بلیط گرفته بودیم. بلیط قطاربرای 5 نفر به مقصد قم !
دم دمای رفتن بود که شدیم سه نفر و دو نفرمون بنا به دلایلی نمی تونستن بیان…
وقتی فهمیدم که سه نفره قراره بریم یکم ته دلم لرزید…از یه طرف تعدادمون کم بود و از طرفه دیگه ما سه نفر به خانواده هامون گفته بودیم که سفرمون 5 نفرست …
می دونستم که نسرین براش مقدور نیست بیاد اما ریحانه یکم ناز می کرد…خلاصه از من اصرار که ریحانه خانوم این سفر برا من دیگه تکرار نداره و پاشو بیا و از اون انکار که نمی تونم بیام و مطمئنم دوباره تکرار می شه و تو سفر بعدی همراهت هستم…
دو روز مونده بود به سفر استرس عجیبی داشتم…به سرم زده بود که بلیط رو کنسل کنم…اما اصلا دلم نمی خواست اون همه نقشه و برنامه های قشنگی که تو دلمون واسه این سفر طراحی کرده بودیم بهم بخوره …
یه شب قبلش با رضوان که صحبت می کردم وقتی حاله خرابمو دید گفت که نگرانی ها و دلهره ها رو بریز دور که برات یه سورپرایزه توپ دارم …هر چی گفتم که همین الان بگو …گفت نمی شه و این سورپرایز ماله خوده خوده قمه…
شب تا صبح اون روز حتی یه ثانیه هم پلک هامو رو هم نگذاشتم…صبح شد و تند تند مشغول رو به راه کردنه چمدونم شدم…اصلا خوشحال نبودم … اون لحظه ها فقط و فقط به خاطره دوستام که سفرشونو بهم نزنم عزمم رو جزم کردم…و وسایلو لباسامو آماده می کردم…از طرفی می دونستم خیلی از بچه های قم منتظرم هستن …وقتی پیغام خصوصی های دوستان رو میدیم که با چه شور و شوقی خواستاره ملاقات می شدن کنسل کردنه بلیط از سرم می پرید….و جز خجالت چیزی برام باقی نمی موند…
ساعت 4 بعد از ظهر لباسامو پوشیدمو به همراه مامان و داداشم به سمته راه آهن حرکت کردیم…
وقتی نسیم و به همراه مامان و داداشش دیدم یکم دل آشوبم کمتر شد… احساس می کردم ته دلم خوشحالم…احساس می کردم بزرگ شدم …رضوان هم به همراه خانوادش تو سالنه انتظار نشسته بودن…
بعد از سلام و احوال پرسی رضوان گفت که یکی از فامیل هاشون هم تو این قطار هست و از این بابت دیگه خیالتون راحت باشه…اون موقع بود که یه نفس راحتی کشیدیم که تو قطار یه حامیه بزرگتر داریم …
مامانه منو و نسیم منتظره اومدنه ریحانه بودن … مامان گفت پس ریحانه کو؟
تا اومدم که دهن باز کنم …رضوان جمع و جورش کرد و گفت ریحانه دیر کرده و ما میریم تو قطار…مامان گفت : پس بلیطه ریحانه رو بدید دسته من …که هر وقت اومد بهش بدم و بفرستمش تو…
وقتی مامان اینجوری گفت ، حس کردم که دروغ گفتن هامون دیگه خیلی زیاد شده … ترسیدم…خیلی زیاد …
دوباره رضوان گفت : بلیط دسته خودشه …و ما میریم سوار قطار می شیم!
موقع خدافظی استرس و دلشوره رو می شد تو نگاه مامانهامون به راحتی دید…انگاری می خواستیم بریم سفره آخرت…با کلی نصیحت و کلی حرفو کلی نکاته فنی و از همه مهم تر کلی چلز ملز وارده ایستگاه شدیم…
داداشم هم بامون اومد تو … تا کاملا از بابته سوار شدنه بی دغدغه ی من خیالش راحت باشه…
دیدنه قطار از نزدیک برام خیلی جالب بود…12 …13 تا واگن یا شاید هم بیشتر نمی دونم !…خیلی طولانی بود …ما واگن شش بودیم…تا رسیدیم به واگنه خودمون یه 2،3 دقیقه ای طول کشید…
وقتی با پله ی بلند قطار اون هم بدونه هیچ امکاناتی برای ویلچر رو به رو شدم گفتم : خدایا اول بسم الله باید سختی بکشیم…نه خدمه ای برای کمک در کار بود و نه ابزاره مکانیکی برای حمل ویلچر یا مثلا یه بالا بره سیار یا شیب سیار برای این دو سه تا پله ی بلند…یعنی اگه یه شخصه ویلچری تنها تنها می خواست بره سفر باید می رفت می مرد !! واقعا به این همه توجه به معلولین افتخار می کنم…!!
خلاصه داداشم منو تنهایی از رو ویلچر بلند کرد و از پله ها برد بالا و رضوانو نسیم هم ویلچر و اوردن بالا …بعد از کلی دغدغه با این همه امکاناته جورواجور!! وارده کوپه ی 4 نفرمون شدیم….داخله کوپه با اون چیزی که من تصور می کردم زمین تا آسمون فرق داشت…!
خوب بود…فکر نمی کردم در این حد باشه !!
رضوان دوربین فیلمبرداری و در اوردو شروع کرد از احساساتمون پرسیدن …من گفتم ای کاش نسرین و ریحانه هم الان پیشمون بودن…نسیم می گفت : حالا نسرین عذرش موجه بود ولی ریحانه خیلی نامرده…رضوان می گفت دلم میخواد خرخره ی ریحانه رو بجوم…خلاصه تا تونستیم به ریحانه بد و بیراه گفتیم…که می تونست بیادو اما دسته رد به این سفر زد …
فقط من استرس نداشتم…فقط من نبودم که ته دلم ترس و غم وجود داشت …فقط من نبودم که تو چشمام برقه شادی نبود…اینا رو تو نگاه رضوان و نسیم هم میدیدم…گویا اونا هم حس و حاله کاملا شاد و خوبی نداشتن …
قطار حرکت کردو من گفتم دیگه تموم…سفرمون راستی راستی شروع شده بود…سفری که اصلا فکر نمی کردم روزی بتونم بدونه خانواده ام برم …حالا دیگه به تمامه معنا شروع شده بود…
ده دقیقه از حرکت قطار که گذشت…دره کوپه رو زدن ….رضوان هنوز مشغوله فیلم گرفتن بود…نسیم گفت : کیه ؟
صدای یه خانمی بود که گفت : مهماندار هستم …یکم خودمونو درست مرست کردیمو
نسیم دره کوپه رو باز کرد … که همون موقع هیجان انگیز و قشنگ ترین تصویره سفر تو فیلم دوربین و دلهای تک تکه ما نقش بست…
پشته در کسی نبود جز ریحانه !!
ریحانه پرید تو بغلمون…من و نسیم از خوشحالی نمی دونستیم چیکار کنیم حسابی شوکه شده بودیم…اما رضوان در جریان بود…این همون سورپرایز قم بود….سورپرایزی که شادی رو اوورد به کوپه و دلهره و استرس و ترس رو از دلامون دور کرد….همون موقع به نسرین هم زنگ زدیم و با گذاشتنه صداش تو کوپه شادیمونو با اون هم تقسیم کردیم….حالا دیگه دلمون قرص تر شده بود که 4 نفربودیم…و سفرمون در اوجه شادی شروع شد…
ادامه دارد…
………………………………………………………..
**دوستانه خوبم هر کس که دوس داره تبادل لینک کنیم لطفا مجددا اعلام کنه …ممنون از حضوره گرمتون:regular
:regular:regular
17 بهمن 1388 در 15:51
امیدوارم همیشه سفر های خوبی بری و بهت خوش بگذره ….#heart من لینکت کردم خانمی ..#heart
17 بهمن 1388 در 20:02
#flower #flower #flower
17 بهمن 1388 در 20:28
سلام مونا جان . من رو دعا کردی ؟ خوش گذشت ؟ وای منم اين روزها دوست دارم برم يه جايی زيارت . کاش ميشد . راستی لينکت کردم . اگه دوست داشتی لينکم کن . #smile
17 بهمن 1388 در 21:22
تا اینجاش که خیلی هیجان انگیز و خوب بوده
خوشحالم#heart
17 بهمن 1388 در 23:38
mona jan hamin alan dast be kar besho hamasho benevis kheli ajale daram safar namato bekhonam moratab az tanaz haleto miporsidam tanaz shodeh bod bisimchi #grin
zod bash benevis #kiss
18 بهمن 1388 در 00:25
سلام عزيزم
خوب خوشحالم که بهت خوش گذشته#heart
من لينکت می کنم عزيزم.تو هم اگه دوست داشتی منو لينک کن#kiss
18 بهمن 1388 در 01:07
#flower #flower #flower #kiss #hug #smile
18 بهمن 1388 در 04:32
سلام موناي عزيزم/رسيدن بخير/دلم برات تنگ شده بود/زيارت قبول/خوش گذشت؟
18 بهمن 1388 در 08:29
#eyelash همیشه به اوج داستنان که میرسی نصفه ول میکنی میری دختر جون…………………….منتظر باق اش رو بخونم گلی جونم#kiss
18 بهمن 1388 در 10:22
salam az ınke mıbınam soro moro gonde !!! bargashtı shahretun o behetun khosh gozashte bası khoshhalam
18 بهمن 1388 در 10:49
جي ميل ها بسته س مونايي من مي خوام لينكت كنم ولي نميشه #sad
18 بهمن 1388 در 11:32
سلام… عجب سوپرایزی بود ها من منم سوپرایز شدم چه برسه به شما…. مثل فیلم های کارگاهی بود….#surprise
18 بهمن 1388 در 12:26
سلام مونا جان خوبی؟ زیارت قبول
18 بهمن 1388 در 13:47
#party
اخی
چه خوب که دوستت هم اومد
منم چند بار اينجوری برام پيش اومده که بعد از يه برنامه ريزی مفصل يکی زده زيرش و نيومده
اونوقت کلی ادم تو ذوقش ميخوره#sad
منتظر ادامه ش می مونم#smile #flower
18 بهمن 1388 در 20:24
سلام مونا جان
خوبی عزيز؟
وبلاگ دار شدی و ديگه يادی از ماها نمی کنی!
اشکال نداره
خيلی وقته که ميام به وبت سر ميزنم!
فقط اومدم بگم خوش به حالتون که شماها تو اهواز زمستون ندارين …
با زمستون آخر به روز شدم. ولی می خوام بی نام بمونم
خوش باشی عزيز …
18 بهمن 1388 در 23:31
سلام
زيارت قبول
اميدوارم که سفرهات ادامه داشته باشن و هميشه بهت خوش بگذره#kiss
19 بهمن 1388 در 03:54
#flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower #flower
19 بهمن 1388 در 11:10
سلام خانومی
ممنون از لطفتون.
سفر خوش با بهترین آرزوها
19 بهمن 1388 در 11:21
سلام
زيارت قبول
انشاالله اين دفعه بريد پابوس آقا امام رضا ع
خوشحالم از اينکه بشما خوش گذشت
و از همه مهمتر اينه که خدای مهربان بهترين دوستان رو قسمت شما کرده
و شما هم با تمام وجودتان قدر دان اين دوستان خوبتان هستيد
انشاالله روزی بیاد که شما سلامتی کاملتونو بدست آوردید و با دوستانتون
به هر کجا که دوست دارید به سفر برید
#flower #flower #flower
19 بهمن 1388 در 11:27
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :
إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا
وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى(صلى الله عليه وآله وسلم) أُريدُ
أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهى عَنِ المُنْكَرِ وَ أَسيرَ بِسيرَةِ جَدّى وَ أَبى عَلِىِّ بْنِ أَبيطالب.
من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و يا براى فساد
و ستمگرى قيام نكردم، بلكه قيام من براى اصلاح در امّت جدّم می باشد،
می خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم على بن ابيطالب عمل
كنم
#flower
19 بهمن 1388 در 11:57
سلام مونا جوووون
خوبی ؟؟؟؟؟؟
میدونستم اگه نیام میای و به وبم سر میزنی خیلی وقت پیشا نمیومدم#grin
حالم خوبه شکر خدا فقط کمی سرم شلوغه
الان تازه از بیرون رسیدم و خیلی خیلی خسته م ببخشید
بعدا میام و مفصل نظر میدم
خیلی خوشحالم کردی با اومدن
سفر بخیر دوست خوب و عزیزم
19 بهمن 1388 در 12:11
يه زمانی خيلی سال پيش
وقتی آدما ناراحت می شدن يه قطره ای از گوشه چشمشون ميومد بيرون
احساس قشنگی بود
ولی هيشکی اسمشو نمی دونست
تا اينکه گذشت
و اسم اون قطره رو گذاشتن اشک
و اسم احساس رو گريه
……………………………………………………………………………….
مونا :
دوسته عزیز اگه کوتاهی کردم منو به بزگیه خودت ببخش
20 بهمن 1388 در 12:17
چاکريم تشويق نکنيد…#grin خودم ميدونم خيلی باحالم… لطفاْ تشويق بسه واله امضا بی امضا…#grin
22 اردیبهشت 1389 در 15:13
سلام..من حاضرم برای تبادل لینک..منو به اسم چای با طعم خدا لینک کن..ممنون گلم..#kiss
25 آبان 1389 در 18:05
hSyKeN ucpdvpdszlam, [url=http://qqnzflgmhkiu.com/]qqnzflgmhkiu[/url], [link=http://xsirpfsjvpig.com/]xsirpfsjvpig[/link], http://sqoxhbabikqa.com/
26 آبان 1389 در 02:48
8ROizz opzogqxasvse, [url=http://xniecjloieom.com/]xniecjloieom[/url], [link=http://veeigrpmygkn.com/]veeigrpmygkn[/link], http://wpjkeatznyjw.com/
27 آبان 1389 در 04:28
buy doxycycline %[[ tramadol >:-DDD prednisone rrfix
28 آبان 1389 در 16:00
buy meridia in usa 544966 cheap ambien perscription 9057
29 آبان 1389 در 08:53
cheap health insurance vicjbw health insurance hyaphp
29 آبان 1389 در 08:54
cheap health insurance vicjbw health insurance hyaphp
30 آبان 1389 در 06:10
emporio armani sneakers =-( christian louboutin very prive patent pump 06247 buy chloe cyndi tote 8-))
30 آبان 1389 در 08:48
pharmacy college buy tramadol >:-]] ambien viagra online =-]]
5 آذر 1389 در 10:40
life insurance no exam 756 chip health insurance zrzmo auto insurance quotes usdj
7 آذر 1389 در 20:41
nexium 8( carisoprodol :] cheap home insurance >:-((( life insurance quotes >:(((
10 آذر 1389 در 07:06
car insurance 59702 carinsurance >:-DD
11 آذر 1389 در 08:42
cheap generic prosom imtk buying lexotan >:) life insurance >:-) buy meridia from usa cwrfn
12 آذر 1389 در 02:39
seroquel 109222 levitra >:[[[ meridia review buy online pharmacy viagra 9919 meridia >:-D
15 آذر 1389 در 05:47
health insurance quotes 965 temporary health insurance 523164
15 آذر 1389 در 10:19
priligy by mail wju cheap auto insurance >:PPP flurazepam czvtbo
15 آذر 1389 در 19:16
tramadol 148632 buy cheap meridia online 8[ ativan %-((( oxazepam 678313
21 آذر 1389 در 14:59
acomplia =-(( levitra gamecube online games mzzr cialis 830083 ambien 3210
23 آذر 1389 در 21:27
acomplia 782 levitra 809 tramadol :-]]
27 آذر 1389 در 23:37
acomplia ngvn carisoprodol prescription pay acomplia >:-((( ativan online ifstv
8 دی 1389 در 06:24
Å kjøpe Viagra på nett zmzz viagra 3932
10 دی 1389 در 04:34
life insurance policies tzqk short term health insurance 054 western southern life insurance 708 discount auto insurance csrpai
10 دی 1389 در 06:14
Viagra for kvinner 😛 viagra wubbrr