مهریه
داشتم درس “هدایت و مشاوره در اسلام” رو می خوندم واسه امتحان.. بحث مهریه بود.. بعد یه لحظه واسه خودم تصورش کردم که من بودم با درخواست مهریه چی می کردم.. گفتم اگر مهریه کم بگیرم می گن آره می خواستن دختره ی چلاقشونو قالب کنن که کم گرفتن! وگرنه… اگر زیاد بگیرم می گن انصافا یه نگاه به خودش انداخته نه انصافا این تن بمیره یه نگاه به خودش انداخته و اینقد واسه خودش مهر طلب کرده! خوبه والا! خلاصه دچار دوگانگی شدم.. (البته شادوماد که جرات نداره از این نظرا بده :laugh: بنده در افکارم اومد یهو)
تا اینکه رسیدم به این جمله از پیامبر اکرم (ص) که می فرمایند : “بهترین زنان امت من زیبا رویان کم مهریه اند” که قلمبه جوابمو داد پیامبر
بعد همینطور برای خودم جمله ی پیامبر (ص) رو بزرگش کردم.. “بهترین زنان امت من زیبارویان، با حجب و حیا، با اصالت، با اخلاق، با تحصیلات، با فرهنگ، با کمالات، با مانی، با… اصن با همه چی دار( به جزء سلامتی البته:-D) کم مهریه اند”
نتیجه ی مونایانه : هر چی خودت پر و پیمون تر باشی و مهریه کم تر بخوای از شادوماد خوشبخت! ؛ نزد خداوند برترینی، این از این که کلا چی بهتر از این ؟….نکته کلیدی و کنکوریش اینجا بود که قبل و قبلترش شادومادو درست انتخاب کرده باشی اینم از این..که مهریه برات مهر و محبت و هدیه باشه و شادوماد خودش در حد استطاعتش هدیه بده بهت..نه پشتوانه برا روزی که جمله ی معروفو بگی!!
اینم از تحلیل های یک مونای تازه مشاورِ دمِ بخت 😀
خوشم میاد دختره چلاقو با کلی صفات ماورایی پاک کردم مساوی با زیبا روش کردم بعد براش مهریه کم بریدم و نزد خدا محبوبش کردم بعد هم براش یه شادوماد پولدار که خودش مثل بچه حرف گوش کن مهریه زیاد میزاره انتخاب کردم و بعد هم گیلی لی لی لی و فرستادمش خونه بخت…اصلا کلا مشاور توپی میشم من..به خودم ایمان دارم
این عکس یکی از خانوماست که با مشاوره من داره با شادوماد تو غروب خورشید محو میشه مهریه ش با فرمول من زیاده ولیکن خودش نمیخواست پس نزد خدا محبوبه …فرمول من یه تیر دو نشونه هم خدا هم خرما :inlove: هم شادوماد 😀
12 مرداد 1392 در 14:25
زیبا رو؟!؟!؟! جون من کوتا بیاااا. :))
جریان “هدایت و مشاوره در اسلام” چیه؟ درس تخصصی خودتونه؟
چلاق بار منفی داره دختر جون. الان که دم بختی جای اینکه از واژگان بهتر و اینا استفاده کنی دنده عقب میری؟! با خودت مودب باش.
14 مرداد 1392 در 03:14
😀
بله هدایت و مشورت در اسلام بیشتر شامل مباحث شرعی و اسلامی مشاوره ی ازدواجه
اتفاقا واژه ی بی ریا و ساده اییه برام از خیلی واژه های دیگه کم درد تره 😀 البته در مواقع خود دعوایی بسیار به کار میاد 😀
چشم مودب می شویم زین بعد
14 مرداد 1392 در 13:46
آفرین
12 مرداد 1392 در 16:37
الان فقط پسرای ننه بابا پولدار میتونن ازدواج کنن.بقیه فیلم هندی میبینن!واالا انقدر مخارج بالاست که به مهریه نمیرسه قضیه.حالا این مشکلات واسه سالم هاست.واسه ما که قرصش اومده هر ۱۲ساعت یکی میخوریم.!! 😥 خوب رویان کم مهریه خرجتونو هم باباتون تقبل کنه اجاره خونه رو هم بده دیگه آفرین…وقتشو هم یکم بیشتر کنید. 😀
14 مرداد 1392 در 03:19
ااا یعنی این جریان مهریه کم و زیاد اصلا وجود نداره ؟ بالاخره خیلیها هم با نداری ازدواج می کنند منتهی چون اون عشقه چشمشونو کور کرده و از طرفی دختره هم محبوبه خدا نیست چون مهریه زیاد میزاره پسره هم قبول می کنه دیگه میگه کی داده کی گرفته و باقی قضایاااا
روزی ان تا از این موردا میان مشاوره و ……..
واسه همه هست..
یه روز رفتی خواستگاری حواست جمع باشه
قرصشو کجا می فروشن اونوخ 😀
13 مرداد 1392 در 03:40
سلام خوبی خانم دکتر؟
عامو چه درس هایی دارین شما ها؟ یه 4 تا اقتصاد و ریاضیات بخونین!!! این چیزا چی چیه؟ 😛
عامو با این مخارج امروزه واسه ازدواج 😯 ، مگه پولی واسه مهریه میمونه؟ نه جان من میمونه؟ تازه جوون بیچاره اگه کار هم گیرش بیاد مگه چقد بهش میدن؟ اندازه یه فوحش :no: میندازن کف دستش میگن برو زندگی کن!!!! والا!!!! 😥
در اینکه مشاوره خوبی میشی درش شکی نیست!!! 😀 اینو من قلبا بهت ایمان دارم! :rose:
مواظب خودت باش! بای!
14 مرداد 1392 در 03:21
سلام ممنون
اتفاقا ایناس که به درد زندگی میخوره حالا گیرم ایکس به علاوه ی ایگرگ مساوی موناست 😀
خب پول نمیمونه منتهی مهریه رو بالا میذارن متاسفانه
خدا کنه مشاور شم خوبش پیشکش 😀
ممنون
14 مرداد 1392 در 13:45
به ریاضیات تیکه انداختی؟!؟! من غیرتیماااااااااا.
16 مرداد 1392 در 05:56
اي واي حواسم نبود انجمن رياضيدانان وبلاگمو ميخونن
حالا خداييش ايكس و ايگرگ و اينا به چ درد ميخوره تا زندگي كردن (يعني رشته ما) رو بلد نباشيم 😉
14 مرداد 1392 در 07:04
همه چیز اگر او بخواهد می شود
حتی دوست داشتن
حتی عشق
او خودش عاشق ماست
ما چرا عاشق او نشویم
سلام مونای عزیزم
این کامنت برای پست بالاست
برای “خدا”
16 مرداد 1392 در 05:57
عزيزمممممم عاشقتم
16 مرداد 1392 در 09:34
خداییش؟
بگم؟ بگم؟
16 مرداد 1392 در 18:59
یک مونای تازه مشاورِ دمِ بخت !!!
.
.
.
کلید واژه: رو 😛 😛 😛
14 شهریور 1392 در 20:01
شاید حرف شما بخرند
این همه سکه ناقابل رو سد نکنن تا این جوونای بدبخت بتونن پا پیش بذارن 🙂
1 مهر 1392 در 09:29
طنز تلخ که میگن اینه یا من اشتباه می کنم؟!
من کلا یه اعتقادی پیدا کردم. آینده رو نمیشه در گذشته تصور کرد!
1 مهر 1392 در 18:17
نه همونه که شما متوجه شدید..