روز معلولین در سالن طلائیه اهواز
هی دلم تجربه ی مشابه پارسال رو می خواست که رفتم برای روز معلولین برج میلاد، اما خب شرایط نبود که امسال هم برم تهران..مشغول خوندن کتاب بودم که این جمله منو برد تو فکر..”گوته: شادی ما از طریق اعمال پدید می آید نه کلمات” یه سرچ کردم و دنبال مراسمی توی خوزستان بودم که این رو یافتم در نتیجه با آموزش و پروش استثنایی استان تماس گرفتم رفت روی سیستم پاسخگویی اتوماتیک و من اجبارا بخش معلولین جسمی رو زدم چون اطلاعی نداشتم که با کجا باید صحبت کنم وقتی صحبت کردم گفتم که من دانشجوی ارشد مشاوره و ضایعه نخاعی ام امکانش هست که توی مراسمتون شرکت کنم؟ گفتن : نه نمیشه چون مراسم مختص مدارس و فارغ التحصیلان و تازه دانشجویان ورودی 92 چمران است..تشکر کردمو خدافظی..یکم بیخیال شدم و مجدد تماس گرفتم این بار که رفت روی نوار یه بخش دیگه رو الا بختکی زدم وقتی گفتم داستانمو گفت که زنگ بزنم معاونت و با معاون آموزش و پرورش صحبت کنم.. وقتی زنگ زدم معاونت، با ادب و احترام تحویل گرفتند و گفتند بعد از هماهنگی با ریاست، انشاءالله بله ی نهایی رو بهتون می گیم که دیروز بله رو گرفتم و امروز صبح زود شال و کلاه کردم و رفتم تالار طلائیه..روز بی نظیری بود برام..یه سالن بزرگ که از تمام مدارس استثنایی دعوت کرده بودند..
اجرای دانش آموزان مدرسه ی ناشنوایان دخترانه ی “یگانه”
اجرای بینظیر دانش آموز روشندل “سیده زهرا موسوی” به همراه اجرای قطعه ایی موسیقی آرام و آرامش بخش پسری روشندل
اجرای دانش آموزان ناشنوای مدرسه ی پسرانه “ذوالفقاری”
دانشجویان ورودی سال 92-93 با ویژگی خاص اهواز
برنامه ی خیلی خوب و جامعی بود و از خونواده ها هم دعوت کرده بودند که به همراه فرزندانشون توی مراسم شرکت کنند..پیشنهاد می کنم که توی همچین مراسم هایی شرکت کنید من که از پارسال یه حس خوبی درونم جریان پیدا کرد و امسال هم توی اهواز رفتم برام فوق العاده بود و با آدم های مختلف و خلقت های مختلف خداوند و توانایی هایی که هر کدومشون دارن آشنا شدم.. و یه حس رضایت گونه ایی در من شکل گرفت..اگر بتونم فیلم هایی که گرفتمو به صوت تبدیل کنم و حجمشون رو کم کنم حتما میذارم روی وبلاگ تا شما هم استفاده کنید..
پست مرتبط: روز معلولین در برج میلاد تهران سال 1391
15 آذر 1392 در 08:12
زیبا دلم
اگر چشم هایم را با تو تقسیم کنم
به من قول می دهی مثل تو زیبا ببینم؟
بی آنکه صدای مرا بشنوی
از تاریکی بیدار شده ای
و من میان این همهمه
هنوز خوابم
مونای عزیز و نازنینم
در چشمهای من گل همیشه بهاری
19 آذر 1392 در 19:08
عزيزممم
خيلي ماهي سهيلا خانم خيلي
17 آذر 1392 در 20:38
ما رو که اینجاها راه نمیدن!
VIP واسه اوناس که خدا دوسشون داره…
ولی به موقع هایی که اخبار این بچه های تلاشگرو از رسانه ها میخونم یا میبینم واقعا از خودم خجالت میکشم. استاد ما دوره لیسانس 10 درصد بینایی داشت اما هزار ماشالا اونقدر اهل مطالعه بود و پر و پیمون درس میداد… یه خانم فوق العاده که فارغ التحصیل تربیت مدرس بود…
19 آذر 1392 در 19:09
عزيزممم
اتفاقا ما هم اساتيد و دانشجوي نابينا زياد داريم
خدا رو شكر كه تلاشگر هستند و مفيد
18 آذر 1392 در 09:54
سلام عزيز دلم, مونا مگه شماره موبايلت عوض شده ؟ اس دادم گفت اشتباه گرفتي, نکنه خودت بودى ؟ برام شماره خودتو خونه رو اس کن, تولدتو که نشد تبريک بگم حداقل صداتو بشنوم نفس. :*
19 آذر 1392 در 19:09
عشقممم
18 آذر 1392 در 19:23
سلام! خوبی خانم دکتر؟ خوشی؟ سرحالی؟
خوشم میاد با این همه مشغله ای که داری بازم بیکار نمیشینی؟ بابا خانم دکتر یکم استراحت کن!!!
از ما نصیحت بود دیگه!!!!!
مواظب خودت باش!!! بای!!!
19 آذر 1392 در 19:11
سلام
آره درسته متاسفانه اين ماه آذر خيلي مناسبت هستو خيلي سرم شلوغه به علاوه درسها و امتحان ترم
درست ميگين