تعالی پس از تقلاء

اول هفته ی پیش سودابه زنگ زد بهم گفت که پنج شنبه تو دانشکده ی پرستاری، دفاع دکتری خانم حسینی که در مورد ضایعه نخاعیاست میای؟ به دردت می خوره هم واسه خودت هم واسه پایان نامه ات..ذوق زده شدمو گفتم حتماااااااااا اما اگر میشه موضوعش رو برام کامل ارسال کن و ازش پرسیدم که تو هم میای؟ گفت : من ؟ نه ! پنج شنبه که دانشکده تعطیله این دفاع هم چون اساتیدش پروازین گذاشتن پنج شنبه و منم نمیام..موضوعش تببین فرآیند رشد پس از سانحه در افراد ضایعه نخاعی بود…
تا شب پنج شنبه به خاطر اوضاع نابسامان خونه نشد به داداشم بگم که می خوام پنج شنبه برم دانشگاه تا اینکه 11 شب بهش اس ام اس دادم که من فردا مجبورم که برم دانشگاه البته با عرض پوزش فراوان، می بریم؟ همیشه یه اوکی ایی یه مشکلی نیست بهم اس میداد اما اون شب جوابمو نداد
صبح تند تند بیدار شدم همه کارامو کردم لباسامو پوشیدم و تا اومدم گوشی رو بردارم به داداشم زنگ بزنم که می برتم یا نه ؟؟ که گوشی تو دستم زنگ خورد..سودابه بود گفت : کجایی ؟؟ گفتم خونه الان دارم میام گفت من می رم سر جلسه دفاع تا تو برسی بهم زنگ بزن بیام دم در ببرمت تو سالن..بسی شادمان با داداشم تماس گرفتمو بالاخره زحمت کشیدو من رو برد دانشگاه
وقتی رسیدم، سودابه گفت که دیر اومدی دختر دفاع شروع شده و تا اینجا که خیلی جالب بوده بدو که بریمممم
نزدیکای رسیدن به سالن قلبم تیک تیکاش رفت رو دور تند، از سودابه پرسیدم فضا چطوره کیا هستن، گفت سالن کنفرانسش دور تا دور صندلیه و همه دکترا نشستن که یهو گفتم وای من نمیام روم نمیشه حالا برم نظمو بهم می خوره سودابه گفت نه بابا اصن ما میشینیم همین کنار..
تا در باز شد و خانم دکتری که مشغول دفاع بود چشمش به جمال بنده نورانی شد یه لبخند بر لباش به علامت خوش آمد گویی نشست و من و سودی هم رفتیم نشستیم کنار
هر دو ثانیه یکی روشو می کرد سمت ما تا ببینه چه خبره و کی اومده
که یهو راس میز گرد بزرگ سالن طی یک عملیات انتحاری توسط کله گنده های مجلس خالی شدو به من و سودابه تعارف کردند که شما بفرمایید اینجا من و سودی هم بعد از سرخ و سفید شدن های بسیار رفتیم نشستیم پشت میز تا اینکه خانم دکتر هم پشت تریبون با صدایی رسا از حضور میهمان ویژه جلسه دفاعش تشکر کرد 😀
دفاعش خیلی جالب بود و این غنا رو خوب نمی شد از موضوع پایان نامه فهمید اما هر جمله ایی که می گفتن تو گوش سودابه می گفتم با منه یا با توه و دوتایی می زدیم زیر خنده

مثلا انتظارات زیاد والدین و اطرافیان که متناسب با توانایی فرد ضایعه نخاعی نیست کلافه اش می کنه هی می گفتم منظورش انتظارات تواه :struggle: و تا از موفقیت و حضور خدا و جضور آگاهانه ..در زندگی ضایعه نخاعی ها خود ساخته می گفت می گفتم راست می گه دیگه بنده اینجوریم، سودابه همش می گفت که تک تک جملاتش به درد من هم می خوره و واقعا ضایعه نخاعی شدن چیزی نیست که آدم فکر کنه ازش دوره از کوه پرت شدن، تو فوتبال ضرب دیدن، تصادف کردن، تو استخر پریدن، تو جراحی آسیب دیدن و…… همش بیخ گوشمونه، آدم باید اینقدر روی خودش کار کنه که به یک حضور آگاهانه برسه که نه یک چیزی رو اینقدر بد کنه که چشماش رو به یک فرجام خوش ببنده و نه اینکه اینقدر خوشبین باشه که روی یک فرجام بد خط بکشه همین که آگاه مسیر رو طی کنه و براش تلاش کنه می تونه به تعالی برسه و این شعور و حضور و رسیدن بهش خیلی سخته خیلی……………


چیزهای بسیار زیادی ازشون یاد گرفتم
خانم دکتر می گفت همش از خدا می خواستم که یه نمونه امروز تو جلسه دفاعم می بود اما شرایطش پیش نیومد تا اینکه در باز شدو تو رو دیدم خیلی جا خوردم خدا تو رو رسوند :inlove:
به سودابه گفتم حالا چی شد بلند شدی اومدی؟ گفت: با خودم گفتم به جای اینکه بخوابم امروزم رو با کسی صرف کنم که دوست دارم…. :heart:

___________________
* عنوان رو در واقع از اونچه که خانم دکتر حسینی در انتهای دفاع شون، به جای عبارت نا مانوس “رشد پس از سانحه” به کار بردند، گرفتم.

0
0

۲۳ دیدگاه برای “تعالی پس از تقلاء”

  1. سیما Says:

    خیلی خوبه جایی باشی که خیلی دوست داری و البته با بهترین دوستان

  2. mona Says:

    خیلی خوبه…

  3. ابر کوچولو Says:

    مونا جون تو حرف نداری … :inlove: :heart:

  4. mona Says:

    عشقمی لیمی:* 🙂

  5. علی خدایار Says:

    سلام مونا خانم راستش خیلی از داستان زندگیتونو خوندم چیزی که برام عجیب بود بیش از 70 درصدش بازندگی من مساوی بود منم ترم 3 روانشناسیم خوشحال شدم وقتی وبلاگتون رو خوندم و دیدم کلی روحیه دارید راستش من روحیم بهتر شد خوشحال میشم به وبم سربزنید

  6. New Guy Says:

    نچ نچ نچ نچ!!
    خيلي زشته آدم بره سر دفاعيه‌ي دکترا بشينه بعد هي زير زيرکي با دوستش پچ پچ کنه بخنده!! صداتون تا اينجا ميومد. زشته بخدا

  7. Mona Says:

    دقيقا
    ممنون از گوشزد
    منم هميشه. همين مشكلو دارم با اوني كه مياد و گوش ميده به سخنران باس مودب باشه نه اينكه نيشش تا بناگوشش باز باشه
    ما فقط لبخند زديم اونم مليح و باوقار
    از اون لبخندهايي كه از ادامه اش ميشه به عنوان تاييد حرفهاي سخران استفاده كرد 🙂
    خدا خيرت بده كه اين موضوع رو مطرح كردي
    نكنيد اين كارو نكنيد

  8. New Guy Says:

    آقا اگه شما فقط از اين لبخند‌هاي مليحانه زدين پس اين صداي کي بوده که تا اينجا ميومد؟!!
    حالا کي اومده سر ارايه‌ي تو نيشش رو تا بنا گوش باز کرده که شاکي شدي؟
    خدا شاهده من هيچ‌وقت تو اين جلسات نخنديدم ولي يکي دو مورد سابقه‌ي خواب تو جلسات ارايه رو دارم!! مي‌گم خواب که ايرادي نداره، هان؟

  9. mona Says:

    بسم الله نه بابا چه خنده ایی
    کسی نیومده قراره بیاددددددد
    خواب نه، خوبه 🙂 در حد یکی دو نفر قابل تحمله یه دید باید زد اگر همه بیدارن بخواب :دی

  10. سهیلا Says:

    مونا تو خیلی دوست داشتنی هستی
    ی روزی که اومدم اهواز حتما باهات قرار میذارم
    راستی مونایی من متولد آبادانم
    ولی 10 ساله بودم که اومدم تهران
    دوست دارم ، صد تا بوس

  11. mona Says:

    حتمااااااااااااااااااااااااا خوش اومدی
    چه عالی پس مثل خونواده ی پدری من هستین:)
    عزیزممممممم
    من هم عاشق شما هستم به تموم معناااا

  12. آشنايي با يك معلول قطع نخاع Says:

    سلام
    اول با کلی تاخیر تولدت مبارک
    انگار همین پارسال آذر بود تو برج میلاد بودیا! 😀
    نخاعی شدن مثل پلک به چشم به همه نزدیکه
    خانواده رفتن منزل همسایه
    البته مطابق عرف و سنت با کادویی شایسته و بشکن
    منظورم از تیتر سنت شکنی چیز دیگری بود.

    به مادر سلام برسان

  13. mona Says:

    سلام علیکم
    واقعا پیر شدیم رفت
    سلامت باشید شما هم سلام برسونید به خونواده ی محترم:)

  14. ددی Says:

    آدم باید اینقدر روی خودش کار کنه که به یک حضور آگاهانه برسه…..
    .
    .
    مثل همیشه ازت یاد گرفتم..آفرین

  15. mona Says:

    یعنی ابراز احساسات مجاز می باشد؟ خوب خیلیییییییی عزیزییییییی

  16. کاوسی Says:

    سلام بر مونا
    ایکاش چکیده ای از صحبت های خانم دکتر را درج کرده بودید.
    کی تولدتون بوده؟ تبریک میگم.

  17. mona Says:

    سلام چشم آقای کاوسی اگر رفتم کتابخونه از رساله شون، پیامش رو یادداشت می کنم و می نویسم
    آذر ماه:) ممنونم

  18. New Guy Says:

    کي قراره بياد؟ واسه دفاع از پايان‌نامه‌ات مي‌خوان بيان؟ راستي به کجا رسونديش؟ کي مي‌خواي رونمايي کني پس؟

  19. mona Says:

    همه رو دعوت خواهم کرد، بله بله، پروپوزال رو تحویل می دم قبل از عید..شهریور انشاالله

  20. New Guy Says:

    پس من تا قبل از عيد منتظر پروپوزال هستم. يا اينکه بذار اينجا قشنگ بررسي کنيم. راجع بهش صحبت کنيم.

  21. Mona Says:

    خدا كنه تحويلش بدم و تصويب بشه
    نزديك خود دفاع در موردش مفصل صحبت خواهم كرد انشاالله:)

  22. shahla Says:

    مثل همیشه غرق در نوشته هاتم مونا جان

  23. mona Says:

    عزیزمممم..

دیدگاهی بنویسید