Walk Again و شروع جام جهانی
بالاخره پاهای الکترونیکی Walk Again که با مغز کار می کننو آرزوشونو داشتم با اولین ضربه به توپ جام جهانی هم خودنمایی کردند..دلم شدیدا از اینا می خواد از همینها که راحت چشمهامو ببندم و تمرکز کنم و با خودم بگم خب امشب، امشب کجا برم؟؟ امشب چیکار کنم؟ امشب………که بلند شم برم یه ظرف گنده تخمه و چیپس و ماست موسیر بیارم و پهن کنم بشینم تماشای تلویزیون..نه! که امشب تلویزیونو ایستاده تماشا کنم.. که امشب ایستاده بخوابم و که امشب تا صبح تو مغزم فقط امواج فکری قدم زدن و بشین و پاشو و دویدن و لی لی کردن و بالا و پایین پریدن و طناب بازی و … بپلکه که امشب مغزم فقط راه بره راه…
می دونید که این موفقیت تقریبا با رفتن روی ماه برابری می کنه و تا رسیدن به تولید انبوه و ارزون شدن و کامل شدن و رفع نواقص زیادش من دیگه هفت کفن پوسوندم ولی کاشکی امتحانی میذاشتن یه نیمه پا به توپ می شدم برای تیم ملی ایران به عنوان بازیکن افتخاری، اون وقت نشونشون میدادم این جام مال کیه ؟
داشتم فکر می کردم به سیم کشی و کابلهایی که خدا کار گذاشته! سیم کشی فابریکمونو میگم..که فقط گذر یه فکر از مغز و بعدش هم اراده به همین آسونی..نه چیزی به خودت آویزون می کنی و نه مجبوری واسه خاطرش چیزی پرداخت و حمل کنی فقط اراده ی مفت و مجانی..
________________
* اون سالی که ایران رفت جام جهانی(2006) من کنکوری بودم و دقیقا الان آقایون کنکوری، خانمهای کنکوری که آقایون فوتبال دوست تو خونه دارن و همینطور خانمهای کنکوری فوتبال دوست رو خوب می درکم پس برای جمیع کنکوری ها آرامش آرزومندم..
23 خرداد 1393 در 00:45
خب لال بمونم بهتر از اینه که کامنت بذآرم
10 تیر 1393 در 01:35
دور از جون
فدات شم:*
23 خرداد 1393 در 10:38
تو به زندگی میمانی !
به نوشیدن جرعهای آب در فاصلهی دو رؤیا !
به بوییدن عطرِ یکی نامهْ پیش از گشودنش !
به سلام هر سپیدهدم !
به فرونشاندن عطش اطلسیها !
به زنگ بیهنگامِ تلفن ،
با خبری گوار یا ناگوار !
10 تیر 1393 در 01:34
عزیزمممممم
25 خرداد 1393 در 21:22
مونا عزیز دلم ….
اشکم دراومد با خوندن همین چند سطری که نوشتی …مونای عزیزم روزی دوباره راه میری …باور دارم …آرزو دارم برات از صمیم دل…
9 تیر 1393 در 23:54
عزیزممممم
26 خرداد 1393 در 19:19
شایدم زودتر و ساده تر از اونی که فکرشو بکنی بیاد این تکنولوژی. تو هم سن و سال من هستی میبینی که جهان چقدر تغییر کرده در همین سالهای اخیر.
الآن علوم هوش مصنوعی و بیوتکنولوژی به شدت دارن رشد می کنن. چه بسا تا دو سه سال دیگه با یه تراشه ساده توو کمرت بتونی همه ی این فانتزیا رو عملی کنی. 😉
9 تیر 1393 در 23:51
آره راست می گین
اتفاقا یکی از دوستانم گفت 6 ماهه تو تگزاس دارن با بیمارا کار می کنن تو فیزیوتراپیشون با این ربات
شاید….
🙂
28 خرداد 1393 در 00:46
سلام
به امید شفای همه ضایعه نخاعی ها
واستون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم
9 تیر 1393 در 23:50
سلام
انشاالله
سپاسگزارم جناب ابراهیم
6 تیر 1393 در 12:20
سلام مونا جون,خوبی?خبرت برام جالب بود و جالبترش متن اخرت بود,که خیلی جالب ربطش دادی به قدرت خدا,باید قدر نعمتهایی که خدا بهمون داده رو بدونیم,ممنون گلم
9 تیر 1393 در 23:46
سلام معصومه خانم خدا رو شکر
شما خوبین ؟
طاعاتتون قیول
6 تیر 1393 در 23:14
سلام بر مونا
به افتخار جوانانی که نه مثل یوزپلنک که مثل شیر، نه نود دقیقه بلکه هشت سال، نه جلوی توپ فوتبال بلکه جلوی توپ تانک، نه برای پاداش میلیاردی بلکه برای رضای خدا، نه مقابل یک کشور بلکه مقابل دنیای کفر دفاع و حمله کردند و یک میلیمتر از خاک کشور عزیزمان را هم به دشمن ندادند تا ایران و ایرانی همیشه قهرمان باشه و پرچمش بالا. برای شادی روح شهدای جنگ تحمیلی صلوات.
9 تیر 1393 در 23:47
سلام جناب کاووسی
بسیار زیبا بود متشکرم