ربع قرن زندگی

از همون آذر ۹۲ حس خوبی نسبت به شروع ۲۵ سالگی نداشتم هر کی ازم می پرسید چند سالته می گفتم ۲۶…واقعا نمی دونستم تو 25 سالگی چی در انتظارمه و قراره چقدر بزرگ شم ! سال خوبی نبود سالی پر از ترس و استرس و اضطراب بود و منی که تو ثانیه ثانیه ش حس می کردم دارم بزرگ می شم بدترینش این بود که مامانم مریض شد و در راهی دور از ما بستری بود و من که نه خواهر داشتم و نه فامیلی که بتونم روش حساب باز کنم و اینکه با شرایط زندگی من آشنا باشه..دوست خوب زیاد دارم منتهی اگه دوست میومد خونه من از برادرام دور می شدم..و دلم نمی خواست تو این وضعیت از اونها فاصله بگیرم..در نتیجه تک و تنها موندم..
یادمه حموم می رفتم لباسها رو می شستم می دونستم که سخته خودمو به ماشین لباسشویی برسونم.. اما گاهی یادم می رفت به مهدی بگم لباسها رو بذاره روی بند و یا گاهی مهدی یادش می رفت بعد از صد بار تاکید من لباسها رو روی بند بذاره..لباسها به گند کشیده می شد و من باید دوباره می شستم..دوباره و دوباره و دوباره
یه روز به خودم گفتم نه نمیشه..اینجوری نمیشه که چشمت به دست دیگرون باشه خودت باید روی پای خودت وایسی مونا خانوم..و کشون کشون لباسهای شسته شده رو با خودم اوردم تو اتاقم و همه رو روی ویلچر تو اتاقم پهن کردم، اولش گریه کردم که چرا باید مستقل شدنم با تاخیر باشه و چرا باید توی بحران باشه اونم درست موقعی که روحیه ی مناسبی ندارم..اما وقتی روز بعد لباسها خشک و تمیز و خوشبو رو به روم بود همه چی یادم می رفت..
یه ماه مونده به دفاع نگاه به خونه می کردم سر تا پا خاک، از طرفی من مهمون داشتم برای دفاعم خصوصا یه مهمان عزیز و مهم..همش می گفتم ما هم پرستار لازمیم هم کارگر لازم…واقعا چرا تا حالا پای هیچ کارگری به خونه باز نشده؟ ما واقعا نیازمند به کمک کسی هستیم پدر و مادر بیمار و ناتوان و منم اینجوری..اعصابم خورد بود از این همه خاک که خونه رو گرفته بود هر وقت به مهدی می گفتم یا سرسری کار انجام می داد یا می گفت درس دارم بیخیال..
یه شب در اتاقم رو قفل کردم..جوراب و دستکش پوشیدم تا هم خوب روی سرامیک سُر بخورم هم پاهام و دستام از اصطکاک نسوزه و زخم نشه، قالی سَبُک اتاق رو تا کردم و روی سرامیک کشیدم و بردم یه گوشه و رو زمین دراز کشیدم و از زیر تخت شروع به تمیز کردن و گردگیری..از عنکبوت خیلی می ترسم..همش دلهره داشتم که نکنه یه عنکبوت بپره روم در هم قفله کی به دادم برسه :))
اما همش به امید نتیجه ی کارم و تمیزی بعدش و اینکه من یه مهمون عزیزی دارم برای دفاعم مشغول تمیزکردن شدم…………….
بعد یکم تمیزکاری تصمیم گرفتم کلا مدل اتاقو عوض کنم:| و اینچنین شد که تخت و میز توالت و …رو تو 5 ساعت و آروم رو سرامیک سُر دادمو جا به جا کردم..مهدی همین جور پشت در ایستاده بودو هی می گفت چه می کنی تو اون داخل خیلی مشکوکی..آخرش اومد داخل گفت چه می کردی؟ گفتم تمیزکاری..یخچالو ببین..بعد گفت عوضییییی برای چی اینکارو کردی منو صدا می کردی گفتم خب دیگه این آخرین تیر بود اشکال نداره..اینم خودم انجام دادم به قول معروف کار را آنکه کرد که تمام کرد گفت مگه چه کاری دیگه کردی؟ گفتم تخت و میز و توالت و… رو نمی بینی مگه؟ چشماش از حدقه داشت در میومد ؟ افتاد زمین گفت: سوپرمن شدی؟ اسفناجی چیزی خوردی؟ آخه چه جوری همه رو جا به جا کردی دختر
گفتم تو کمکم که نکردی ولی یه خواهش دارم گفت چی؟ گفتم به مامان و بابا بگو تو کردی بگو تو جا به جا کردی تو تمیز کردی، باشه؟ گفت : نه ابدا..راه نداره..این همه اذیت شدی بذار بفهمن تو می تونی..
ولی من نمی خواستم تو اون گیر و ویری فکر جدید برای مامان و بابام بتراشم و مدام به مهدی می گفتم پاتو می بوسم بگو تو کردی..با التماس پذیرفت
اون شب تا صبح تو تب سوختم و تنها همدمم مهدی بود که از ماجرا خبر داشت اصلا ناراحت نبودم فقط به خودم گفتم کاش کارو تیکه تیکه انجام می دادم..
دلم نمی خوام بحران یا سختی یا ناتوانی خونواده منو بزرگ کنه دلم می خواد پا به پاشون و زیر سایه شون و تو مسیر زندگی بزرگ بشم یاد بگیرم..یه جوری نباشه که الان پشت سرمو نگاه کنم و بگم تو ربع قرن زندگی به درد هیچی نخوردم..
امیدوارم شروع 26 سالگیه واقعیم سال خوبی برام باشه…:)
9498 روزه ام ..26 سال و یک روز..

0
0

۴۱ دیدگاه برای “ربع قرن زندگی”

  1. سارا Says:

    تولدت مبارک مونای عزیزم :inlove:

  2. mona Says:

    ممنونم سارای عزیزم 🙂 :*

  3. ویولت Says:

    آفرین عزیزم :yes: -خوندن توانستنی هات بهم روحیه داد :-*
    تولدت مبارک خانوم خاتوما :inlove: :inlove: :inlove:

  4. mona Says:

    ممنون ویولت عزیزممم 🙂 :*
    🙂 :* :*
    هزار تا ماچ

  5. رضوانه Says:

    سخت نگیر عزیزم همیشه شرایط سخت هست
    خیلی از ما ها تو شرایط سخت بزرگ میشیم فقط نوعش فرق میکنه مال یکی سخته مال یکی دیگه سخت تر…
    دوباره 26 ساله شدنت مبارک!!!! :rose: :-))

  6. mona Says:

    اوهوم 🙂
    ممنونم رضوانه جانم 🙂 :*

  7. ددی Says:

    تولدت مبارک مونا خانم..
    درس می آموزم از شما..
    با آرزوی بهترینها..

  8. mona Says:

    مچکر ددی 🙂
    ممنون..

  9. يـه آشنــا Says:

    مــــــــــــن به تـــــــــــــــــو
    به تــــــــــك و تنـــــها بودنت
    به روي پـاي خود واستـادنت
    به همين اينجــــــوري بودنت
    به يه كمي دلـــهره داشتنت
    به اين كــــــــارو تموم كردنت
    به اوميــــــــــــــــدوار بودنت
    به يه خـــــــــاهش داشتنت
    به توي تـــــــــــب سوختنت
    به دلــــــــــم ميــخاد گفتنت
    به همتــــ و اراد‌ه‌ه‌ه داشتنت
    به خيلي مشــــــكوك بودنت
    به دل پر مــــــــــهر داشتنت
    به بيس شيش ساله شدنت
    به تـــــــــــو به بـــــــــودنت
    به دوســـــــــــــــــ داشتنت
    افتخــــــــــــــــــــار مي كنم
    ..
    ميدوني مـونـا چــــــــــــــقدر
    سخـته حــــــــرف نزدن با تــو
    وقتي ســاده ميگي تو حرفاتو
    من ميفهمم كـــــــمي درداتو
    از خــدا ميخام جون بده پاهاتو
    آرزو ميكنم لبـخنده روي لبهاتو
    از زماني كه شدم يه آشنا باتو
    شايد هرگز نديدم چشمــــاتو
    ولي ســــــــــــــاده ي ساده
    دوســــــــــــــــــــــــــــ دارم
    من نگــــــــــــــــــــــــــــــاتو

    :rose:

  10. mona Says:

    واااااااااااای خیلی زیبا بود یه آشنا
    ممنون 🙂

  11. آیدا Says:

    بگم تولد خودت مبارک یا تولد اراده ات مبارک؟
    بهتره بگم تولد مونای با اراده مبارک 🙂

    قبلا هم با اراده بودی، اما الان اراده ات بالغه… من مطمئنم که تو خیلیییییی کار ها ازت بر میاد…

    ایشالا مامان همیشه سلامت باشن…

    باز هم تولدت مبارک…

    :inlove: :-* :rose:

  12. mona Says:

    ممنونم آیدای عزیزمممم:) :*
    عزیزترین منی :*
    سلامت باشی ممنون ان شاالله پدر و مادر شما هم همیشه سلامت باشن..

  13. خانومه خونه Says:

    دختره دیوونه.حالا فک کردی بقیه 25ساله ها چیکار میکنن وچقدر مستقل اند.؟ها ؟

  14. mona Says:

    😐
    نمی دونم چیکار می کنن؟

  15. سارا.ص Says:

    تولدت مبارک مونا جانم ..
    میدونی مونا وقتی به عقب بر می گردم می تونم حکمت خیلی از اتفاقات ریز و درشت زندگیمو ببینم یا لااقل نقش و تاثیرشونو تو مسیر زندگیم ..انشالله مادر نازنینت همیشه سلامت باشن ولی شاید همون تنها موندنم باعث شده یه مونای جدیدو کشف کنی..
    یکی از زیباترین 26 سالگی هارو تجربه کنی مادر :inlove: :cake: :rose:

  16. mona Says:

    ممنونم عزیزمممم
    آره همش حکمته…ممنونم عزیزم سلامتی همه ی مادران عزیز ان شاالله
    مچکر مچکر 🙂 :*

  17. سجاد Says:

    تولدت مبارک 😉

  18. اعظم Says:

    آفرین بر تو دختر!تولدتم مبارک

  19. mona Says:

    ممنونم اعظم جان 🙂 *

  20. بید مجنون Says:

    تولدت مبارک مونا جان! :heart: :star:
    همیشه نداشته ها آدمو رشد میدن. برای بعضی ها این رشد دردناکه و برای بعضی ها کمتر دردناک…
    مونا جان من دیگه پیوسته این کارو نکنی. اراده ات اثبات شده اس به خداااااااااااا نکن ن ن ن ن!!
    حداقل هر روز نیمساعت خرد خرد و آروم.

    ایشالا دلت شاد باشه و لبت خندون.
    فدات

  21. mona Says:

    ممنونم حوریه جان 🙂 :*
    :)) وای خدا حوریه مردم از خنده..چشم تا ببینیم در آینده چه پیش می آید :دی
    چشم چشم
    ممنون :* 🙂

  22. سارا Says:

    :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh:

  23. سارا Says:

    ببخشید اشتباه شد

  24. بهزاد Says:

    سلام خانم دکتر! خوبی؟ خوشی؟ سرحالی؟ رو به رشدی؟

    هی روزگار منم الان تو 25 سالگیم و همه اینایی که کفتی رو تجربه کردم و دارم میکنم!!!

    عامو تولدت مبارک انشاا…! انشاا… 120 ساله شی خانم دکتر!

    راستی دوتا شیرینی بدهکاری هاف یادت باشه هر وقت قسمت شد و دیدمت باید تسویه حساب شیرینی هات بکنی!!!

    مواظب خودت باش! :rose: :rose: :rose: :rose:

  25. mona Says:

    سلام ممنونم خدا رو شکر
    ممنونم:)
    چشم 🙂 :* ان شاالله..

  26. سهیلا Says:

    مونایی من
    تولدت هزار بار مبارک
    می بوسمت هزار تا

    ماه اسیر تو می شود
    وقتی تو را زیباتر از خود می بیند
    :rose:

  27. mona Says:

    مچکر مچکر سهیلا خانم عزیزمممم:) :*

  28. شهلا Says:

    سلام مونایی
    اینکه خودت میخوای کارا رو انجام بدی خیلی خوبه…هر چی بیشتر به خودت تکیه کنی برای خودت بهتره توی خونه جاهایی رو شناسایی کن که اگه کسی خونه نباشه خودت بتونی کارا رو انجام بدی یا اینکه به خانواده بگو مسیر دسترسی به بعضی وسایل رو برات مشخص کنن یا اینکه ارتفاع ها رو کم کنن تا راحت بتونی خودت کارای خونه رو انجام بدی اینطوری هم خودت روحیه میگیری هم خانوادت
    کارگر و مستخدم جز اینکه تو رو همیشه وابسته میکنن هیچ سودی ندارن بلاخره یه روزایی خودت توی خونه تنهایی و هم باید از خودت مراقبت کنی و هم کارای خودت و خانوادت رو انجام بدی
    سخت نگیر
    این راه سختی داره اما شیرینه
    دوستت دارم مونای من

  29. mona Says:

    سلام شهلا جان
    آره قبول دارم ولی خونه بزرگه برای شرایط من..و خودت بهتر میدونی شرایط هوایی اینجا رو قشنگ هر دو روز یه وجب خاک رو میزها نشسته و اگر حتی هفته ایی تمیز نشده وحشتناک میشه
    حموم و دسشویی و حیاط و… رو نمی تونم..
    کلا خونه بزرگه واسه همین
    وگرنه هیچ احدی تا به حال اتاق منو تمیز نکرده همیشه خودم تمیز کردم منتی جا به جایی وسایل همیشه با دیگران بوده و جارو و گردگیری با خودم
    واسم دعا کن شهلا جان

  30. سوسن جعفری Says:

    مونایی. مونایی تو برای همین انقدر کلافه بودی؟ چرا هیچی نگفتی؟ عزیزم بیا بغلم خوشگل خانوم.

    تولدت مبارک دختر آذرماهی عزیزم.
    مونا جانم، یادت باشد تو وابسته نیستی اگر بودی به اینجایی که هستی نمی‌رسیدی. کاملاً نوشته‌ات را درک کردم. خودم را در نوشته‌ات تماشا کردم. می‌دانم که تابوی بزرگی راشکسته‌ای. قورباغه را قورت داده‌ای. تو …
    ولیکن، کمک گرفتن از دیگرا فقط مختص ماها نیست. باور کن آدم‌های سالم خیلی خیلی بیشتر وابسته به دیگران هستند. آنها هستند که باید با دیدنِ کسانی مثل تو از بی‌ارادگی‌شان شرم کنند. اما هرگز نکته مهم را فراموش نکن! آرام آرام پیش برو و اجازه بده والدینت بفهمند که تو داری آرام آرام مستقل می‌شوی. این‌ واقعیت بیشتر از آنی که فکرش را می‌کی خوشحاشان می‌کند. آهسته و پیوسته.
    از این راه دور دخترکی که ده سال از من کوچکتر است را محکم بغل می‌کنم و پیشانی سفیدش را می‌بوسم.
    همیشه شاد باشی عزیز دلم.
    سلام مرا به مادر نازنینت برسان.

  31. mona Says:

    ها معلوم بود کلافه بودم 🙁
    :* موچ
    مچکر دختر بهمنی
    اوهوم..آهسته و پیوسته نه تو بحران..
    بغل و ماچ گنده
    تو هم شاد باشی عزیزم
    سلامت باشی بزرگیتو میرسونم ممنونم

  32. صبا Says:

    ای جااننننننننننن تولدت مبارک بانووووو…. دیر ب دیر وبتو میخونم اما من دیوونتم ….. ایشالا ب هرچی میخوای برسی عزیز دل …بهترینارو برات ارزو دارم… :-* :-* :-* :-* :-*

  33. mona Says:

    عزیزممممممممممممممم صبا جان
    بهراد خوبه ؟ کجایی تو خانومممم
    مچکر مچکر 🙂 :*

  34. الهام Says:

    با عرض سلام و وقت بخیر
    ما در حال ساخت وبلاگی جهت آشنایی و ازدواج افراد معلول، بیمار و یا کوتاه قد با یکدیگر هستیم
    این وبلاگ به تازگی افتتاح شده است و جهت پویا شدن نیاز به یاری شما عزیزان دارد .
    میخواستم از شما درخواست کنم این لینک را به لینکهای وبلاگ خود اضافه کنید و از دوستانی که واجد این شرایط هستند به وبلاگ سر زده و مشخصات خود را طبق مطالب وبلاگ ایمیل نمایند تا در وبلاگ قرار بگیرد.
    تشکر از شما که در این امر انسان دوستانه همکاری مینمایید.
    http://ezdevajmalulin.blogfa.com

  35. mona Says:

    سلام الهام عزیز
    چشم ولی واقعا نمی دونم این کار درستی هست یا نه ؟ 😐

  36. لبخند زندگی Says:

    منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش

    اشک هایت را با دست های خودت پاک کن همه رهگذرند

    • سربزن

  37. mona Says:

    بسیار زیبا..ممنون هانیه جان:)
    چشم

  38. مادر Says:

    سلام مونای مهربونم
    تولدت مبارک عزیزم
    روحت بزرگتر ازون چیزی هست که فکر میکنی …
    ایمانت سرشار،قلبت تپنده تر از همیشه،دلت گرم و تولدت مباااااااااااااارک :rose:

  39. mona Says:

    سلام مادر خانومی سپاسگزارررر
    شما بزرگواری 🙂 :*

  40. کاوسی Says:

    سلام
    شما امروز باعث شدی بیام به وبلاگت و پست های نخونده را بخونم. هنوز کتاب تیغهای گل رز توزیع نشده سرگرم دو تا کتاب دیگه هستم. خیلی کم میام سراغ وبلاگها.
    1- تولدتون مبارک
    2- به قول اون دوستمون مگه بیشتر افراد سالم تا 25 سالگی چه گلی به صورت جامعه می زنن که ما که محدودیت فیزیکی داریم، نزده ایم.
    3- بارها گفتم پشتکار شما را می ستایم شما یک فرشته هستید.
    4- این لینک را ببینید
    http://shahrezanews.ir/57092/%d8%b9%d9%85%d9%84-%d8%ac%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%d9%82%d9%84%d8%a8-%d8%a2%db%8c%d8%aa%e2%80%8c%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87-%d9%86%d8%ac%d9%81%db%8c%d8%8c-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%b2%d9%86%d8%af

  41. mona Says:

    سلام
    ممنونم آقای کاوسی
    ما همگی مدیون انسانهای شریفی چون شما و شهدا هستیم..
    خیلی ممنونم و خوشحالم که نامی از حاج آقا نجفی قمشه ایی در وبلاگم هست.. به لطف شما..
    ان شاالله سلامتی حاج آقا که واقعا محبوب خداوند هستند..

دیدگاهی بنویسید