فانتزی
یکی از فانتزی هام اینه که از سازمان سنجش زنگ بزنن بگن : ما از سازمان سنجش تماس می گیریم و با آقای مهدی بوووووق می خواستیم صحبت کنیم بعد من دست و پاهامو گم کنمو بگم مهدی ی ی ی ی، حسینی بااااای و توکلی پشت خطن با تو کار دارن..بعد همه په طپش بیفتیم و صدا رو پخش باشه بگه مهدی خان فکر می کنی رتبه کنکورت چند شده و اونم هول هولی بگه: نمی دونم!!! بعد حسینی باااااای با صدای کشیده بگه تبریک میگم شما رتبه 2 کشور شدین و من بگم یاااااااااا حسین و گوشی از دست مهدی بیفته زمینو، بابام شوکه شه و مامانم جیغ بزنه و خدا خدا کنه، داداشا همدیگه رو ماچ و بوسه بارون کنن بعد من یه سکته عمیق بزنم و زنگ بزنن اورژانسو سوار آمبولانسم کنن و تو آمبولانس دم گوش مهدی بگم : مچکرم رفیق 😐 ..
یعنی میشه من این مدلی سکته بزنم؟؟؟
وای چقدر از این فانتزی ها داشتم نوجوونی برای خودم، الانم برای عزیز دلم..تو میتونی رفیقم منو سکته بدی مطمئن باش :))
تنت و روحت سلامت عشقم..از خدا برات فقط همینو میخوام سلامتیت ولاغیر
23 دی 1393 در 19:41
مچکرم رفیق :-))
29 دی 1393 در 21:36
مچکر 🙂
23 دی 1393 در 23:07
دختیر خوب نمیشه تو فانتریت همه چی باشه الا سکته هه ها نمیشه؟!حیفی والا فندق چی میشه این وسط :laugh:
29 دی 1393 در 21:36
سکته اتفاقا قسمت اصلی فانتزیه مژیییی
فندققققق 🙁 می خوامممم 🙁
23 دی 1393 در 23:45
فانتزی باحالی بود…منم قبلنا از این فانتزیا داشتم
سلام مدتیه میخونمت…سعی کردم خیلی از ارشیوتو بخونم…بااجازه لینکتون میکنم
29 دی 1393 در 21:35
سلام رخساره ی عزیزم
ممنونم باعث افتخاره دکتر جان
25 دی 1393 در 18:30
سلام!
سکته دیگه چرا؟!!!
رفیقت رو سفیدت میکنه انشاا… 😀 😀 و شما هم سکته نمی کنی!!!
عجب فانتزی پیچ در پیچی بود! چه همه اتفاق باید بیافته تا این فانتزی تکمیل بشه!!! :laugh: :laugh: :laugh:
ما که دعا میکنیم که این فانتزی به غیر از قسمت سکته تکمیل بشه انشاا…!!!!
29 دی 1393 در 21:34
سلام
ان شاالله از خدامه موفقیتش
بله دیگه کلی تخیل پشتشه
ممنون
26 دی 1393 در 00:02
تحسینت میکنم.. خیلی روحیه ات بالاست.. در مورد سینما که نوشته بودین.. من سه ساله اصلا سینما نرفتم. اخرین فیلمی که دیدم جدایی نادر از سیمین بود.. احساس کردم فیلم مزخرفی بود.. اما شیار 143 رو ندیدم… تنها چیزی که میدونم اینه که خیلی سخته عزیزت دور باشه.. چه مفقودالثر .. چه گمنام.. چه مسافر.. خیلی سخته .. همسرای جانبازهای ما چی کشیدن.. از دوری همسرشون.. از اینکه یکی در رو بزنه بگه شوهرت خمپاره خورده….. مادر……… زن.. مقدس ترین ها تو زمین اند…
29 دی 1393 در 21:33
ممنون فروغ عزیز
پیشنهاد می کنم ببینی این فیلم رو.. 🙂
26 دی 1393 در 21:25
دعا میکنم همه ی فانتزی هاتون با خیر براورده بشه الـــــــــهی آآآآآآآآآآآآمین :rose:
خواهشا سکته رو بیخیال شو .دلم لرزید.. 😕
29 دی 1393 در 21:31
ممنونم مادر عزیز
چشم چشم
26 دی 1393 در 21:29
ریاضیات همینجوریش کلی سال از دانش روز جلوتره. گالوای زمانه منحرف نشده بود بیشترم میشد.
29 دی 1393 در 21:31
بله بله اتفاقا دیشب اصرار کردم بیا برو ریاضی گفت نچچچچچچچچچ دیگه خیالم راحت شد که مسیر و هدفش تثبیت شده :دی
1 بهمن 1393 در 09:30
افتخارم میکنه! 😯
:-((