رکورد
از بیمارستان گلستان تا دانشکده ی پیراپزشکی تنهایی ویلچررانی کردم
پشت بازو در اوردم اساسی
دلم خواست حالا که تنهام زار بزنم اما خب تا کسی از کنارم رد می شد و یا ماشین میگذشت زوم می کرد تو چشمام ببینه کمک می خوام یا نه و با خودم گفتم گریه نشونه ی عجز و کمک خواهیه برا دیگران یحتمل
برای پیاده روی تنهایی ویلچررانان هم امنیت نیست که نیست
تموم راه های کوتاه و سایبون دار بین دانشکده ها نرده هایی داره که مانع عبور ویلچره 😐 صدبار هم گفتیم و فایده نداشته
مجبور شدم از مسیر ماشین رو و طولانی برم و بدترین چیزی که اذیتم می کرد سرعت گیر ماشینا بود که هر آن می ترسیدم چپ کنم:| :))
دیدن ایستگاه های اتوبوس توی مسیر و سوار شدن دانشجوها که روغن داغ بود 🙁
29 دی 1393 در 21:57
:reallyangry: :reallyangry: :reallyangry:
……..
29 دی 1393 در 22:01
اخه یعنی چی که گفتیم و گوش نکردن؟؟؟؟
ادمای نالایق بی مسءولیت……
29 دی 1393 در 22:03
مونایی ببخشید ولی از کوره در رفتم….
:rose:
30 دی 1393 در 15:36
متاسفم برای این شهرسازی تخمیمون !
1 بهمن 1393 در 21:09
برای مسئولین اونجا و همه ی کسانی که دیدنت و رد شدن
بشدت متاسفم!!!
بشدت!!!!!
2 بهمن 1393 در 11:25
واقعا متاسفم برای کسانی که فکر میکنند فقط یه عده ای معلولن.
نه خیر!! مسئولین گرامی بدونید که این کوچه و خیابونای شهرمونن که به معنای واقعی معلولند…
یعنی اینا نمیفهمن باید امکانات برای همه فراهم باشه؟؟؟؟؟؟برای تک تک اعضای این شهر وکشور.
یه روز فقط یه روز خودشون بشینن رو ویلچیر و برن به یه مقصدی …ببینن میتونن؟؟؟؟؟؟؟
دلم درد میاد از دست بعضی بی مسولیتها!!
بابا مدیریت کنید خب .به خدا این پستها و سمتهای شما اسباب امتحانه…
مونای مهربون خیلی ناراحتم.کی قراره این وضعیت درست بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟