باوری های ماجراجو
یه کمپینی هست به اسم باوری های ماجراجو که توی اون معلولین میتونن با امکانات ویژه تجربه های بینظیری داشته باشن..من همیشه تجربه های بینظیر رو دوست دارم البته نه تجربه هایی که توشون خطر و ریسک و گهگاهی احتمالِ آسیبِ…اما کلا تجربه کردن چیزهای طبیعی زندگی و زدن به دل طبیعت بکر رو دوست دارم و خیلی بهش فکر می کنم
گاهی تو رویاهام میزنم به دل طبیعت، به بالاترین نقطه ی کوه دماوند..حس می کنم وایسادم و دستامو باز کردم به قطر خورشید و هی نفس عمیق و هی نفس عمیق می کشم…گاهی هم خودمو لا به لای درخچه های آلوی وحشی وسط جنگل های مازندران تصور می کنمو توی سبد حصیری کوچیکم آلوهای ترش و آبدار و تازه رو میندازمو در حالی که مست بوی چوب خیس خورده هستم یکی دوتا آلو میخورمو زودی چشمامو از ترشی رو هم می بندم.. گاهی هم حتی تا ته دور و دراز و نادیده ی یه نخلستان بزرگ رو میدوم اینقدر می دوم تا نفسم به زور بالا بیاد..
گاهی حتی مادر میشمو در حالی که بچه مو سفت بغل کردمو روی یه تیوپ بزرگ نشستم از بالای یه کوه پر برف سُر می خورم تا ابرهای دورررر
آره باور و تصور که باشه هر چیزی رو میشه تصور کردو از تک تک این طبیعت زیبای خداوندی میشه حظ برد..
این سایت باوری های ماجراجو رو که دیدم فکر کردم که خیلی از این تصورات رو میشه واقعی کرد..کار که گیرم اومدو حقوق بگیر که شدم ماجراجویی با این گروه تو برنامه ی اصلیم خواهد بود 😉
این برنامه 6 ماه اول سالشونه، برنامه تیر ماه رو دوست دارم زیااااااد
13 فروردین 1394 در 11:14
Salam Mona
benazaram to kheili bishtar az afradi ke emkaneh in majara jooee haa ro dareh to khialet va vagiat majara jooee kardi va mikoni.
afradeh adi chon fekr mikonan hamisheh emkanesh hast digeh yadeshon mireh ke bayad . . majara jooee ham konan ya behtar begam zendegi konan
vaghti yadeshon miad ke digeh forsatesh nist
15 فروردین 1394 در 05:39
سلام نازنین جان
چقدر کامنتت حس خوبی بهم داد
ولی نازنین جان منم مثه همون آدم سالمی هستم که قدر پاشو نمیدونه با این تفاوت که من یه آدم بدون پا هستم که قدر دستامو و کارهایی که باش میتونم انجام بدم نمی دونم…و خیلی از نعمتهایی که دارم
ان شاالله دیر یادمون نیاد و تا میتونیم تو راه خوب از تک تک نعمتهای خدا استفاده کنیم
ممنون که یادم انداختی
13 فروردین 1394 در 21:47
منم دوست دارم ولی اون موقع سال اونجاشرجهههههه
15 فروردین 1394 در 05:40
آره شرجیه ولی تجربه ی بینظیریه اونم برای یکی که ویلچریه و اونجا رو نرفته و نمی تونه بره
دم همه ی بچه هایی که داوطلبانه کمک میکنن تا ما هم تجربه کنیم گرم
14 فروردین 1394 در 14:23
سلام مونا جان
واقعا همت می خواهد و پایه داشتن. وگرنه کلی آدم سالم هستند که اصلا وقت، حوصله، همراه و… چیز دیگر ردیف می کنند که تا حالا دنبالش نرفته اند.
منم این آرزوها رو دارم که تا حالا دنبالش نرفتم، به هزارتا دلیل که همه اش اخرش ختم میشه به تنبلی… 😐
15 فروردین 1394 در 05:42
سلام جانم
آره دقیقا همت و پایه
از نعمتهای خدا استفاده کن..
گاهی بزن به دل طبیعت………
15 فروردین 1394 در 19:14
گاهی آدم های سالم، حال خوبی ندارند… طبیعت از ما پایتخت نشین ها خیلی دور شده… باید حتما با ماشین شخصی رفت این پارک ها وبوستان ها را…
تازه پایه داشتن خیلی مهم است. بیا تهران، خودم می برمت با هم بگردیم… :دی
فقط شرمنده جای خواب ندارم بهت بدم. گفته باشم که بعدا نگی دعوت کردی، حالا رام نمی دی.
(خانه پدری، اختیارش دست بنده نیست. اگر خانه خودم بودم، می گفتم چرخ های ویلچرت، سر چشم؛) )
29 تیر 1394 در 12:48
سلام
امیدوارم شما رو تو برنامه ها ببینم. حتما گزارش برنامه های ما رو بخونید…
9 مرداد 1394 در 05:35
سلام بسیار مشتاقم منتهی اهواز زندگی می کنم..ممنون از پیگیریتون 🙂 ان شاالله به زودی بشه که تو برنامه هاتون شرکت کنم جناب ضروری