کیمیای زندگی
بالاخره بعد از این همه مدت موفق شدم فیلم طلا و مس رو ببینم…تعریفشو زیاد شنیده بودم اما هیچوقت فکر نمی کردم که بتونه اینقدر روم تاثیر بذاره …
من تک تک لحظه های زهرا سادات رو حس کردم از همون اول اولش..از همون اولین باری که تو بیمارستان رو ویلچر نشست و به شوهرش می گفت ببرش خونه و که از محیط و شرایط میترسه و می گفت هیچیش نیست…من انکارو تو چشاش خوندم…اونجا که تلاش میکرد به هر قیمتی خودش کاراش رو بکنه و یا از خفت و خواری به رخ کشیدن شرایط گریه و اعتراض کرد…
حتی اتفاق ساده ی افتادن لیوان چای از دستش که اتفاقا صبح همون روز برای من تو دانشگاه اتفاق افتاده بود…روی نسیم طفلکی چای ریخت…
به نظر من عواطف، احساسات، واقعیت ها، انکارها، سختی ها، ترسها، مشکلات و اشکها و لبخندها واقعی به نمایش در اومده بود…از اینکه این فیلم رو دیدم خوشحالم…بغض من با لحظه های سخت زهرا سادات شکست اما با جمله ی آخر که دوستت دارم بود و محبت کامل رو نشون میداد به شعف و اوج شادمانی رسیدم و احساس کردم بعد از فیلم بیشتر خودمو شرایطو خانواده رو فهمیدم…
شاید یه مرور به صورت دیداری همراه با آرامش و گریه ی راحت، بهترین بود برای من، تا دوباره تلاش کنم…
تا دوباره بفهمم که کیمیای اصلی زندگی محبته ولا غیر…
که محبت و عشق و صبر و دستگیری که زندگی رو می سازه…
مثل دستگیری مهـــــــــــدی جــــــــــــــونی!:tounge
.
.
.
:regular
5 اسفند 1389 در 13:11
سلام
اگر خدابيامرز را ميشناسيد به وب من سر بزنيد.
5 اسفند 1389 در 13:12
منظور حسن نویسنده وبلاگ ( خدا بيامرز )
……………………………………………
مونا :
واقعا متاثر شدم
حسن یکی از خواننده های خاموشم بود
گاهی هم پیغام خصوصی میگذاشت
و حالا بعد از این همه مدت درگیری ومقاومت در برابر ام اس در اثر تصادف فوت شد
روحش شاد
برای شادی روحش دعا کنید
لینک وبلاگش تو دوستانم هست.جالبه که اسم وبلاگش خدابیامرزه….خدابیامرزتش
5 اسفند 1389 در 16:37
salam monaye azizam
khubi golakam
baba baz ke sange tamum gozashti
enghad khub tasvir sazi kardi engar ke filmo didam
rasti
mona kheyli kam lotfi mikonia
biya tu webam bebin chi kardam
enghad sher goftam ke nemituni jamo juresh koni
mona kheyli kheyli kheyli ziad doooset daram
bekhoda
وقتي كه باهم نيستيم خداوند ميان ماباد
آمين
6 اسفند 1389 در 04:31
#hug #kiss #kiss
6 اسفند 1389 در 11:18
درود علیکم و رحمت لله برکاته بر مونا خانم
خوبی ؟ خدا را سپاس که خوبی
درضمن سپاس از مهرت
6 اسفند 1389 در 11:19
مونا این فیلم طلا و مس اومده کلوپ ؟
…………………………………………..
مونا:
برای فروش خانگی اومده
6 اسفند 1389 در 12:51
طلا و مس به نظر من يک فيلم کاملا اجتماعی و قابل لمس بود و من هم مثل شما مونا جان مصيبتهای بيماری رو حس کردم
7 اسفند 1389 در 08:25
سلام……….باید این فیلمو ببینم….خیلی قشنگ وصفش کردی#heart
7 اسفند 1389 در 08:27
نظرات پست قبلیت بسته است#sad
غم نخور عزیزم اینا درس زندگیه واسش.خدا حفظش کنه#heart #kiss #kiss
7 اسفند 1389 در 11:06
سلام!!!!
احسنت!!!#applause
من به این فکر و ایمان شما همش غصه می خورم!!!
محبت اگه نباشه ما آدم ها هم نمی تونیم زندگی کنیم!!!
محبت در وجود همه ماهاست و برای انسان ها بصورت فطریه ولی مهم اینکه که بتونیم محبت و چونه محبت کردن و پیدا کنیم!!!
خیلی وقتا آدما محبت و پیدا می کنن ولی چگونگیشو نه ،اونوقته که می شن مثل دوستی خاله خرسه!!!!#thinking
#flower
7 اسفند 1389 در 11:09
راستی در مورد نظر قبلی بايد بگم که منظور از غصه همون غبطه است که تو لهجه ما در بعضی مواقع از کلمه غصه استفاده می شود!!!!!!!!!!!!!!!#grin
7 اسفند 1389 در 12:07
هنوز ندیدمش
ولی تمایل شدید دارم که زودی ببینمش#blush #flower
7 اسفند 1389 در 22:32
سلام بر مونا
فیلم را دیدم و متاثر شدم
افرادی که مثل ما اسیر یلچر هستند به عمق واقعه پی می برند.
خداوندا اگر به کسی درد می دهی دردی بده که علاج داشته باشد.
10 اسفند 1389 در 17:15
خيلی وبتون قشنگ بودمطالبشوخوندم
آرامش بخش بود
اگه ميشه بهم سربزنيدچون حالم خوب نيست نيازبه کمک دارم