مقایسه ممنوع!
پسر رییس بخش مربوطه ایی که توش کار می کنم بعد از تایم مدرسه گاهی میاد پیشم میشینه..8سالشه..خیلی شیرینه و گنده گوی..کلام واضح و ضدای ناناز و هوش سرشار و معلومات خوبی داره..همش ازش سوال میپرسم و میخوام ببینم که چه جوابی بهم میده چون جواباش خیلی شیرینه..وقتی هم بام صحبت میکنه سعی می کنم نگاهش کنم تا بهش بفهمونم که دارم گوشت میدم اما بهم میگه خاله شما به کامپیوترت نگاه کن و کارتو انجام بده همین که گوشت با من باشه کافیه 😛 مدیریتشم خوبه 😛 نمیذاره از کار در برم 😀
امروز بهش میگم اگه گفتی حرف راست رو باید از کی شنید؟ میگه پیــــــــــــامبر..من کلی از این جواب پروانه ایی شدم و تو دلم میگفتم چه قشنگ
بعد همکارم خندید و گفت که نه حرف راست رو باید از بچه شنید :-/ حالا اگر پسر من بود بلد بود!! بعد پسرک در حالی که هول شدو چال لوی لپش منقبض شد گفت هیچکس مثل پیامبر راستگو نیست..
تو رو خدا بچه ها رو مقایسه نکنیم 😕 چه کار بدیه مقایسه..خب هر کس توی یه شرایط و محیط و تحت تربیت و امکانات متفاوتی بزرگ شده واقعا بر اساس چه محاسباتی باید دو بچه مثل هم باشن و بر اساس چه معیاری میشه گفت کی خوبه کی نه!!!
خدا می دونه تو دل پسرک تو دل بروی من چه خبر شد
همش به فکر دل نرم و لطیفشم از ظهر تا حالا
9 دی 1394 در 17:48
چ جواب قشنگی
13 دی 1394 در 21:54
🙂
12 دی 1394 در 14:00
مونای عزیز از اینک این همه متن قشنگ می نویسی ازت ممنونم. اما بدون من خودم مادر دو کودک هستم و بیشتر از هر کسی از مقایسه کودکان متنفرم. شاید شما در اون لحظه از این قضیه برداشت اشتباه داشتید دلیل بر درست بودن حس شما نمی باشد. درضمن من در اون لحظه که سوال را پرسیدی مثال ” حرف راست و باید از دهن بچه شنید” به ذهنم امد و اون لحظه تنها به این نکته توجه داشتم . در مثال مناقشه نیست.
و اما شما دوست عزیز اگر با خوندن یک متن اون هم از روی برداشت دیگران ا(بدون شناخت شخصیت دیگران، زمان و شرایط) در مورد شعوردیگران قضاوت کنید ممکن است شعور خودتان هم زیر سوال برود.
ممنون
13 دی 1394 در 21:52
عزیزمی..
متوجه ام
اما مهسا جان بچه ها تو اون سن نمی تونن حس مادرانه ی شما رو متوجه بشن..شاید شما اصلا اصلا تو دلت مقایسه نبود اما برداشت بچه می تونه مقایسه باشه..شاید گفتن این جمله ” که قربونش برم اگر پسرم الان بود میگفت که پاندا چی می خوره زود بگو ..این نه اون نه (کما اینکه گفت گیاهخواره و بامبو رو نگفت)” جز حس پاک مادرانه ی شما چیز دیگه ایی نبود و اصلا نیت این رو نداشتی که مقایسه یا تحقییر کنی اما باور کن بچه تو اون سن نمی تونه حس مادرانه ت رو بفهمه فقط به این فکر می کنه که پسر همکار مادرم که دو سال و خورده ایی از من کوچیکتره میدونه که پاندا چی می خوره اما من نه! در واقع جمله ی شما باعث میشه که خودش خودشو مقایسه کنه..
اینکه جلوی یکی که نمی تونه جواب یه سوال رو بده یا هُل شده یا فراموش کرده و… بگیم فلانی میتونه جواب بده…عین اینه که مستقیم بگیم تو نمی تونی جواب بدی!
یرداشت من از این مورد معنی مقایسه ست..
سلامت باشی عزیزم
14 دی 1394 در 10:04
ممنون از توجه ظربفت
13 دی 1394 در 22:24
راستی به وبلاگم خوش اومدی :inlove: :inlove: :-* :-*
14 دی 1394 در 09:04
مرسی
3 بهمن 1394 در 11:54
یادگرفتن در کودکی مانند نقش روی سنگ ، ثابت و راسخ می ماند…
4 بهمن 1394 در 01:26
:rose:
21 فروردین 1395 در 07:22
از پیامبر!! :laugh:
اگه من بودم که بی خیال موقعیت کاری براش یه دست محکم می زدم و فی المجلس یه مرخصی ساعتی می گرفتم و می رفتم براش یه بیسکویت یا کیک می خریدم برای تشکر!
واقعاً از جوابش خوشم اومد. حتی بعد از اینکه اون شخص هم یه چیزی گفته باز کوتاه نیومده.
عالی بود حرفش!