نسیم، نفس خداست…
بارش زیادی سنگین بود و سربالایی زیادی سخت. دانه ی گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد. نفس نفس می زد. اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید، کسی او را نمی دید. دانه از روی شانه های کوچکش سُر خورد و افتاد. خدا دانه ی گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم، نفس خداست. مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: “گاهی یادم می رود که هستی، کاشکی بیشتر می وزیدی”. خدا گفت: ” همیشه می وزم. نکند دیگر گمم کرده ای!”. مورچه گفت: ” این منم که گم می شوم بس که کوچکم. بس که ناچیزم. بس که خُرد. نقطه ایی که بود و نبودش را کسی نمی فهمد.” خدا گفت: ” اما نقطه سرآغاز هر خطی ست”. مورچه زیر دانه ی گندمش گم شد و گفت: “اما من سرآغاز هیچم و ریزم و ندیدنی. من به هیچ چشمی نخواهم آمد”. خدا گفت: “چشمی که سزاوار دیدن است می بیند. چشم های من همیشه بیناست.”
مورچه این را می دانست. اما شوق گفت و گو داشت. پس دوباره گفت :” زمینت بزرگ است و من ناچیزترینم. نبودنم را غمی نیست.”
خدا گفت: “اما اگر تو نباشی، پس چه کسی دانه ی کوچک گندم را بر دوش بکشد و راه رقصیدن نسیم را در دل خاک باز کند؟ تو هستی و سهمی از بودن برای توست، در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است.”
مورچه خندید و دانه ی گندم از دوشش دوباره افتاد. خدا دانه را به سمتش هل داد.
هیچ کس اما نمی دانست که در گوشه ایی از خاک، مورچه ایی با خدا گرم گفت و گوست..
_____________
متن برگرفته از کتاب “بالهایت را کجا جا گذاشته ایی؟” عرفان نظرآهاری
نقاشی که امشب کشیدم.. 🙂 خدا هم عاشق است 😉
4 بهمن 1394 در 08:29
مونا جان،
واقعا هنرمندی :yes:
:heart: :-*
4 بهمن 1394 در 21:15
عزيز دلمي
ممنون :inlove:
4 بهمن 1394 در 15:01
سلام
خوبی
نقاشی خودته؟؟؟؟؟:shock:
میشه برات نظر خصوصی بفرستم؟؟؟!؟
4 بهمن 1394 در 21:58
سلام مونا جانم
قربونت تو خوبي؟
بله عزيزم نقاشي خودمه 🙂
عزيزم پيغام خصوصي وبلاگ مشكل داره عمومي نشون ميده
پيامت رو لطفا توي پست هاي قبلي بگذار بعد خودم خصوصيش ميكنم
5 بهمن 1394 در 20:50
مرسی منم خوبم
چقد هنرمندی 🙂
اینو بدن من بگن رنگ کن فقط اینجوری نمیشه:(
باشه اونجا میزارم
:-* :-*
7 بهمن 1394 در 09:22
:inlove: :inlove: :inlove:
7 بهمن 1394 در 03:40
سلام مونا خانوم
چه متن قشنگي بود.مهرباني و عشق بازي خدا با آفريده هاش چقدر زيباست تو اين متن.امورچه ناز ميكنه و خدا نازشو ميكشه ,ميخواد ببينه خدا هم مثل اون دوسش داره
چقدر نقاشيتون قشنگ و خوش رنگ و لعابه,حس سادگي و كودكي داره.
مثل هميشه سرشار انرژي مثبتيد.
سربلند باشيد
7 بهمن 1394 در 09:23
سلام
سلامت باشید..
:rose: :rose:
7 بهمن 1394 در 22:32
چه نقاشي زيبايي
متن هم خيلي دوست داشتم
چشمي كه سزاوار ديدن است مي بيند ، خيلي خيلي خوب بود
مرسي عزيزم برا اين انتخابت
5 اسفند 1394 در 22:52
🙂
مچكر الهام خانمي
16 فروردین 1395 در 18:10
خدا خود عشق است.
17 فروردین 1395 در 18:36
خود عشق 🙂