سفرنامه آلمان 8

به نظرم اونجا ارزش چند تا چیز رو خیلی بیشتر فهمیدم..یعنی یه جورایی به یقین برام تبدیل شد و گرنه قبلا هم ارزششون رو میدونستم..و اینکه برای چند چیز حس خیلی خوبی در من وجود داشت..
مردم آلمان، مردم گشاده رویی هستند از کنار هم رد میشن بدون اینکه هم رو بشسناسن به هم دیگه سلام میدن..جالبه که زن به زن سلام میده و مرد به مرد..یعنی اون مرزهای بین زن و مرد هم توی روابط عمومیشون رعایت میشه..من ندیدم مردی به من سلام بده یا حرفی بزنه یا نگاهی بکنه(با توجه به اینکه روی ویلچرم و در واقع گاو پیشونی سفید)..اما تا دلتون بخواد زن و دختر و بچه و … سلام دادن..رد میشن با مهربانی میگن hallo (هالُ).. وقتی می خوان بهت کمک کنن حتما ازت اجازه می گیرن.. هیچ مردی و یا حتی زنی(چون معمولا آقایون کمک می کنن) به ویلچر من دست نمی زد و حتما قبلش ازم اجازه می گرفت..دلم می خواست اینجا هم این فرهنگ پا بر جا بشه که هیچ احدی به ویلچر من دست نزنه جز وقتی که خودم بخوام؛ این ویلچر پاهای منه شما تو خیابون پاهای کسی رو هل میدین به طرف جایی، کسی رو به زور به سمت در و مسیری هدایت می کنید؟..چند روز پیش وسط سالن در محل کارم بودم مشغول صحبت با همکارم و چند قدمی به اسانسور فاصله داشتم یکی از همکاران آقا بدون اجازه منو تکون داد به سمت اسانسور که به شدت باش برخورد کردم و اونم گفت فقط خواستم کمک کنم!!!

اولین چیزی که به من تو ارتباطاتم در آلمان حس خوب میداد زبانم بود..زبان فارسی..اینکه تو فروشگاه ها و مراکز تفریحی و .. من به زبان فارسی حرف میزنم و مردم اونجا با تعجبی آمیخته با شوق به حرف زدن من توجه می کردن..و خب میفهمیدن که من مهمان خارجیشون هستم و زبانم براشون جالب بود این حس رو به من انتقال میداد که من چیز خیلی مهمی رو دارم..و باید قدرش رو بدونم..

با توجه به اینکه همیشه پاسپورتم همراهم بود هم کارت شناساییم بود هم اینکه با نشون دادن پاسپورتم و دادن برگه های مالیات میتونستم وسایل توی فروشگاه رو بدون مالیاتی که خود آلمانی ها باید بدن بخرم در واقع یکم ارزونتر بخرم وقتی پاسپورتم و ملیتم رو نشون می دادم و با روی گشاده بهم می گفتن که ایرانی هستی حس خوبی در من بود

پرچم ایران.. من از اینکه نقاشی پرچم ایران با قلم موی خودم به ویلچرم هست حس خوبی بهم دست میداد یعنی بدون توجه به زبان و لباس و پوشش و پاسپورت و.. دیگران بفهمن من کجایی ام؟ نگاه اونا جالبه و به آدم حس خوبی میده و اصلا هم اونجوری که قبلا تو تصورم بود که آلمانی ها نژاد پرستن و یا با غیر خودی ها فلان فلانن نبود..

لباس و پوشش و حجاب هم که دیگه نگم بهتره..من همیشه لباسهام (مانتو شال و کفش) رو از یک برند ایرانی می گیرم 😀 ترکیبی از سنتی و مدرنیته البته لباس رسمی نه لباسی که روزانه برای کار و یا انجام امور روزانه ازش استفاده می کنم..پوشیدن این مانتوی ایرانی با کفش های ایرانی و اینکه مدام ازت بپرسن که این رو از کجا گرفتی؟ خارجین؟ خارجی شدی ؟ و بعد بگی نه اینها کاملا ایرانی ان 😀 و براشون هم جالب باشه که ایران هم همچین کیفیت و.. داره حس خوبی به آدم میداد…و اینکه برای روسری بهت بگن یو آر ماسلم ؟ و تو بگی آره و اون هم با خوشحالی بگه آره بینهایت به آدم خوشحالی میده

از طرفی اونجا اصالت چهره ت رو بی هیچ آرایشی و با اعتماد نفس دوست داری..نمی دونم چرا ؟ شاید به خاطر این باشه که اونجا خیلی کم از وسایل آرایشی استفاده می کنن و بیشتری ها اون چیزی هستن که هستن و چهره شون رو تغییر نمی دن
و یه چیز دیگه..وقتی میرفتم بیرون اینقدر دختر و پسر جوون هم سن و سال خودم روی ویلچر میدیدم که راحت تردد می کنن و تو کتاب فروشی و فروشگاه و مراکز تفریحی با دوستاشون سرگرمن و فعال و پویا حس خوبی بهم دست میداد که ببین چقدر جوون روی ویلچر که سرحال و خوشتیپ و شاد دارن زندگی می کنن و تو هم ادامه بده..
من توی این ده سالی که توی دانشگاه بودم از دوره تحصیل تا به امروز که تقریبا همه جاش رو رفتم و هیچ پسر و دختری که روی ویلچر نشسته باشن ندیدم (البته یه دندان پزشک دیدم 😀 ) .. راستی از معلولین جسمی و نخاعی های حوادث بگذریم این همه جانباز توی خوزستان کجان؟ کار و تفریح و …چیه؟ واقعا غم انگیزه

حس خوب من تو این سفر از برخورد مردمشون این بود که خوشحال بودم ایرانی ام و مسلمان و البته با اعتماد به نفس بودم روی ویلچری که نشستم..امیدوارم این حس راضی بودن از ایرانی بودن و مسلمون بودن و شرایط خاصم رو بتونم همیشه حفظ کنم..

0
0
برچسب‌ها: ,

۱۱ دیدگاه برای “سفرنامه آلمان 8”

  1. سجاد Says:

    میدونی همچین تجربه هایی از یک نظر غمگین کنندس. اینکه می بینی کشورت جهان سومه و حداقل 200 سال از همیچن جایی که رفتی عقب تره.

    حقیقت اینه این کشور برای خیلیا جای مناسبی برای زندگی کردن نیست. و این واقعیته. نه فقط ویلچیرنشین ها؛ خیلی های دیگه هم در این کشور به سختی زندگی می کنند. سختی فقط محدودیت جسمی نیست. میدونی که چی میگم. من امیدی ندارم 200 تا 300 سال عمر کنم؛ شما رو نمیدونم!! 😀

  2. mona Says:

    درسته ولی من خیلی به این امید دارم که از یه جای کوچیک هم شروع بشه..مثلا یه روستا یه محله یه شهرک یه شهر..
    اینکه برای من خودم به شخصه حتی یه جای کوچیک هم درست و مناسب باشه خوشحال کننده ست آرزوهامو کوچیک کوچیک بر میدارم..هر چند که خیلی کمال گرام
    حقیقتا خیلی غمگین نشدم از ساختار فیزیکی جهان سومی کشورم.. یعنی برام مناسب سازی هاش چشمگیر و حسرت بر انگیز نبود..بیشتر دلم خواست فرهنگ و اخلاق و احتراممون اون شکلی باشه… ما از بیخ مشکلات رفتاری و فرهنگی داریم..تفکرمون اشکال داره..اونا زیادی انسانن..انسان و اخلاق و رفتار و احساس و عاطفه رو میشناسن..بیشتر دلم این چیزها رو خواست تا هر چیزی غیر از اینها رو!!! برای همه چیز فکر می کنن و وقت میذارن و عاطفه و اخلاق به شدت جریان داره….کسی نقش بازی نمی کنه…

    علوم انسانی این کشور به شدت ضعیفه اون درست بشه زیر بنای همه چی درسته….
    فقط باید روی ارفتار و اخلاق و فرهنگ کار کرد به نظرم.. 🙂

  3. آیدا Says:

    :yes: :yes: :yes:

  4. قلم بانو Says:

    سلام
    چه تجربه زیستی خوبی…
    چقدر دلت می خواست ایران هم پر از آدم هایی بود که با ویلچر زندگی می کنند…
    ان شاءالله روزی ایران ما هم پر از آدم هایی باشد که با وجود معلولیت و نقص، شاد زندگی می کنند.
    مونا
    اعتراف کنم که بودنت برایم یک انرژی خیلی خوب است، از باب الگو…

  5. mona Says:

    سلام عزیزم
    اوهوم دقیقا…امیدوارم یه روزی وطنمون جایی برای زندگی راحت همه و همه ی مردمش باشه..
    :heart:
    من درس پس میدم پیش تو..قلم بانوی مهربان..
    خداروشکر برای حس خوبت :heart: دوستت دارم 🙂

  6. Mohammad Says:

    سلام
    عجب سفرنامه ای…وقتی از دید شما بیان میشه علاوه بر جذابیت انرژی هم میده به آدم.نوع نگاهتون بسیار زیباست و خیلی دوست دارم منم همیشه اینطور به داشته هام افتخار کنم.
    من هم با دوستی که تو آلمان زندگی می کرد صحبت میکردم و از سرویسی که به بیماران و افرادی که نیاز به حمایت جامعه دارن شنیده بودم.ما هم از خودمون شروع کنیم و رفتارمون رو اصلاح کنیم بعد از چند سال جامعه تغییر می کنه.مشکل ما اینه فقط کف و سوت میزنیم واسه بقیه و حسرتشونو میخوریم.دریغ از یه قدم که برداریم.اونم واسه خودمون!!!
    مثل همیشه عالی بود :rose:

  7. mona Says:

    سلام 🙂
    سلامت باشین ممنونم از بازخورد مثبتتون :rose:
    شروع از خودمون و برای خودمون ….

  8. آیدا Says:

    این زیباترین نقاشی ای هست که از پرچم ایران دیدم 🙂

  9. mona Says:

    🙂 :inlove: :-*
    نمی دونم اثر کیه این کار با فتوشاپ ولی خیلی زیباست منم پرچمم رو این مدلی نقاشی کردم 🙂

  10. همسر سید علی Says:

    عه چه جالب ، اتفاقا من فکر می کردم که آلمانی ها خیلی سرد و بی روح اند … واجب شد پس یه سر برم آلمان 😀
    خیلی خوب بود این پستت، پر از غرور و حس خوب بود، مخصوصا که این پستت رو در ایام فجر خوندم خیلی حماسی شدم :laugh:
    واقعا آفرین، خیلی خوبه که مقیدی که همه لباسهات ایرانی باشن ، من هنوز اونقدر مقید نیستم باید برم روی خودم کار کنم … :blush:

  11. mona Says:

    نه منم فکر می کردم سردن..برخورد خانم با خانم که خیلی خوب و گرم بود..
    پر از غرور ملی باشی جانم
    نه متاسفانه همه ی همه ش نیست اما معمولا مانتو و روسری و کفش رو سعی می کنم ایرانی بگیرم.. 🙂 البته خیلی گشتن می خواد پیدا کردن برند ایرانی مناسب به لحاظ کیفیت و قیمت 🙂 باید گشت

دیدگاهی بنویسید