مادر، بهار، فاطمه…
خیلی اتفاقی رفتم تو اتاقشون..گفت همینو می گفتم خانمی..نگاش کردم گفت متن آماده می کنی به مناسبت روز مادر..به نظرمون اومد تو خوب از پسش بر بیای..لبخند زدم گفتم باشه حتما..یه متن در اوردم راجع به تشبیه مادر به بهار و سین های هفت سینی که مادر برای خودش می چینه..از خانم عرفان نظر آهاری جونم
گفتم 5شنبه و جمعه وقت خوبیه برای تمرین..آهنگ پس زمینه هم جور کردم متناسب با متن با کلی حس خوب به فکر مراسم بودم..اما 5شنبه صبح که خواستم بلند شم گردنم پیچ خورد رگ به رگ شد از این درد ناجورا که نمی تونستم بلند شم و جمعه رفتم دکتر آمپول نوش جان کردم تا خوب شم و هیچ تمرینی نکردم..شب بود اعصابم از گرد و خاک بهم ریخته بود دیگه گرد و خاک میشه حس مردن بهم میده چون میزنه همه چیو کثیف می کنه بلند شدم با اون همه درد به تمیز کردن اتاقم اما نرسیدم تمرین کنم متنم رو..تا که صبح امروز پا شدم..دردم خوب بود و ساکت شده بود اما آسمون سرخ بود از خاک..غمگین از خونه زدم بیرون..
هر چی به برگزاری مراسم نزدیک و نزدیک تر شدیم حالم بهتر شد..وقتی تو سالن یه عالمه خانم خوشحال دیدم، حس خوبی بهم منتقل شد..اولش صدام لرزید اما بعدش خوب و عالی خوندم..همه ساکت بودن خیلی ها تو فکر بودن..خیلی ها هم لبخند تحسین و تایید داشتن و من پر بودم از حس خوب…….
“نام مادرم ، بهار است. و ما دوازده فرزندیم. خواهر بزرگم، فروردین و برادر کوچکم، اسفند است. پدرم، بازگشته است، پیروز و عمویم نوروز، پیش ماست. و مادر به شکرانه این شادمانی، سفره ای می چیند و جشنی می گیرد.
اولین سین سفره ما سیبی سرخ است که مادر آن را از شاخه های دورِ آفرینش چیده است، آن روز که از بهشت بیرون می آمد. ما آن را در سفره می گذاریم تا به یاد بیاوریم که جهان با سیبی سرخ شروع شد؛ همرنگ عشق.
مادر سکه هایی را در ظرف می چیند، سکه هایی از عهد سلیمان را، سکه هایی که به نام خدا ضرب خورده است و می گوید: باشد که به یاد آوریم که تنها خدا پادشاه جهان است و تنها نام اوست که هرگز از سکه نمی افتد و تنها پیام آوران اویند که بر هستی حکومت می کنند و سکه آنان است که از ازل تا ابد، رونق بازار جهان است.
مادر به جای سنبل و به جای سوسن، گیاه سیاووشان را بر سفره می گذارد، که از خون سیاوش روییده است. این سومین سین هفت سین ماست. تا به یادآوریم که باید پاک بود و دلیر و از آتش گذشت. و بدانیم که پاکان و عاشقان را پروای آتش نیست.
مادر می گوید: ما عاشقی می کنیم و پاکی، آنقدر تا سوگ سیاووش را به شور سیاووش بدل کنیم.
و سین چهارممان، سرود سروش است تا از سبزپوشان آسمان یادی کنیم و یاری بخواهیم که جهان اگر سبز است، از سبزی آنان است و هر سبزه که هر جا می روید از ردّ پای فرشته ای است که پا بر خاک نهاده است.
مادر، تنگ بلور را از آب جیحون پر می کند و ماهی، بی تاب می شود. زیرا که ماهیان بوی جوی مولیان را می شناسند. و ما دعا می کنیم که آن ماهی از جوی مولیان تا دریای بیکران، عشق را یکریز شنا کند.
مادر می گوید: ما همه ماهیانیم بی تاب دریای دوست.
مادر، پری از سیمرغ بر سفره می گذارد تا به یادمان بیاورد که سفری هست و سیمرغی و کوه قافی و ما همه مرغانیم در پی هدهد. باشد که پست و بلند این سفر را تاب بیاوریم که هر پرنده سزاوار سیمرغ است. مبادا که گنجشکی کنیم و زاغی و طاووسی، که سیمرغ ما را می طلبد.
مادرم، شاخه ای سرو بر سفره می نشاند که نشان سربلندی است و می گوید: تعلق بار است، خموده و خمیده تان می کند. و بی تعلقی سرافرازی. و سرو این چنین است، بی تعلق و سرفراز و آزاد. باشد که در خاک جهان سرو آزاد باشیم.
سین هفتم هفت سین مان، سرمه ای است از خاک وطن که مادر آن را توتیای چشمش کرده است. ما نیز آن را بر چشم می کشیم و از توتیای این خاک است که بینا می شویم و چشم مان روشن.
***
مادر آب می آورد و آیینه و قرآن، و سپند را در آتشدان می ریزد و گرداگرد این سرزمین می چرخاند، سپندی برای دفع چشم زخم آنکه شور و شادی و شکوه این سرزمین را نتواند دید”
و بعدش تجلیل به عنوان زن فعال..حس خوبی داشتم از اینکه زن هستم و دوست دارم که از امروز تا همیشه به عنوان یک زن عزیز شمارده بشم..و بهم تبريك گفته بشه…به زن بودنم افتخار کنم..حس بززرگ شدن دارممم و دلم خواست از روز دختر بكشم بيرون 🙂
فقط بگم از بعد از مراسم تا الان باران بی وقفه می باره و تمام خاک ها رو شست.. :inlove: مچکرم خدا جون
میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضایل صدیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر و آغاز فصل بهار و سال نو، این همزمانی دو بهار زیبا را به همه ی زنان و مادران سرزمینم پيشاپيش تبریک و شاد باش می گم.. :rose: :rose:
23 اسفند 1395 در 13:23
عزیزم تو بهترینی
23 اسفند 1395 در 14:37
نگاه و چشمای تو بهترینه 🙂
23 اسفند 1395 در 16:03
مثل همیشه عالی :rose:
24 اسفند 1395 در 08:18
عالی نگاه تواه :heart: :rose:
24 اسفند 1395 در 18:37
سلام
متن زیبایی بود، هر چند من ترجیح می دهم بجای اینکه متن دیگران را بخوانم، خودم بنویسم…
تبریک زن فعال!
تو می تونی…
25 اسفند 1395 در 08:15
سلام عزیزم..
چه عالی..خیلی هم خوب..
به شما هم تبریک قلم بانو جانم..
:yes: :yes: :inlove: :inlove: :-* :-*