آشغال جمع کن
خودم فکر می کنم که نمی تونم خیلی ساده از بعضی چیزهای به ظاهر کم اهمیت بگذرم…
آخه دختر این همه کارت استفاده شده به درد سر قبرت میخوره؟
خنزر پنزر زیاد جمع می کنم…چیزهای عجیب غریب…در عین اینکه مرتب و منظم هستم و تا حالا صدای کسی رو از آشغالام در نیوردم…اما مثه مورچه ها مدام مشغول انبار کردن و ذخیره ی آشغال هستم…تو همه ی این آشغالا یه خاطره هایی هست که فقط مال خوده خودمه…
21 اردیبهشت 1390 در 07:50
منم یه زمانی کلی جعبه آدامس ریلکس نگه داشته بودم. بالای صد تا میشد.
21 اردیبهشت 1390 در 13:47
سلام
آی گفتی
من خودم پدر آشغال جمع کنی ایرانم
سال دیگه توی برنامه چهره های ماندگار منو میبینید
بجاش تمام خاطراتم دورو بر خودم میچرخن
اخرین باری که قرار بود خونه مونو عوض کنیم به علت کمبود جا مجبورم کردن کتابای ژولورنو
یه تعداد کتاب که تو بچگیم با پول تو جیبیام خریده بودمو دور بندازمم
هنوز هر وقت یادشون میفتم غصه میخورم در حد تیم ملی
آخرش قراره مثل فراعنه مصر اشغالامو با من دفن کنن که ازشون دور نشم
بابا جان زود به زود آپ کن
دلمون اب میشه تا تو آپ کنی
خدانگهدار
21 اردیبهشت 1390 در 18:49
be jane khodam in posto ghablanam neveshte budi
Yani shak nadaram in axo man didaaaam babaaaa
21 اردیبهشت 1390 در 23:26
سلام نگو که داغون این حرکتم به اتاق من میگن هیروشیما بهم ریخته از بس هست و از اون طرف اینقدر ورق خورده و این چیزا جمع میکنم که کف میکنی شب عید دو تا پلاستیک کارت انترنت مصرف شده گذاشتم بیرون
خدایا ما را از شهرداری مگیر
23 اردیبهشت 1390 در 22:14
سلااااااام مونا جون!چطوری؟ببخش مدت طولانی شد که نیومدم کلآ نت نیومده بودم!چه ÷ست های زیبایی گذاشتی!خوشم اومد!راستش منم خیلی آشغال جمع میکنم.کارت یادگاری دوستام در دوره ابتدایی رو توی صندوقچه قفل دار گذاشتم!!!کارت امتیازو این حرفا رو جالبه دلم نمیاد دور بریزم!مشهد رفتی؟یا داری میری؟اگه نرفتی حتمآ برو خانومی الان فصل خوبیه و نسبتآ خلوت تر از وقت های دیگه!مواظب خودت باش!شاد باشی و سلامت!(چشمک)
24 اردیبهشت 1390 در 04:23
فکر می کنم اینطوری احساساتت رو برای خودت حفظ می کنی و یا خاطراتت رو
24 اردیبهشت 1390 در 10:39
سلام!!!!! خوبه که میگی این همه کارت شارژ خاطره هستن!!! پس چرا نق می زنی؟؟؟!!!!
میدونی آدم باید هر چیزی که باعث میشه یاد خاطراتش بیفته رو نگه داره!!! مثلا من یه ساعت خراب از عبدا… که میخواست بندازش بیرون گرفتم و بهش گفتم یادگاری واسم می مونه و تا الان هنوز دارمش بابا!!! البته باید بهت بگم که ماشاءا… به این همه همتی که داری چون واقعا اگه من بودم دیگه کارت شارژامو بیرون مینداختم…!!!! ماشاءا… بترکه چشم حسودا!!!! دیگه هم نق نزن!!! بای بای
24 اردیبهشت 1390 در 20:56
سلام و شب بخیر به مونای عزیز
خوب دختر خوب ، لا اقل یه نظمی بهشون میدادی
مثلا توی یه دفتر می چسبوندی و برای هر کدوم یه تاریخی میزدی
و اینکه با چه کسانی تماس
________
مونا:
آقا بهمن اینا بایگانی شدن…
الان برای عکس گرفتن اینجوری ولو هستن
24 اردیبهشت 1390 در 20:57
همش بعدا برات خاطره میشد
26 اردیبهشت 1390 در 08:18
الو سلام منزل خداست؟
اين منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط. در انتظار يک صداست
شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟
الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است يا که عيب سيم هاست؟
چرا صدايتان نمی رسد کمی بلند تر!
صدای من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برايت درد دل کنم
شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوی خود !
26 اردیبهشت 1390 در 16:44
التماس دعا
31 تیر 1390 در 18:08
salam
omran be pa babam beresy
17 مرداد 1390 در 08:13
منم شارج ایرانسل رو نگه میداشتم
هنوزم تو ایران دارمشون
گذاشتم یه جای امن !فکر میکردم فقط خودم یه ذره قاطی پاتی دارم نگو کسای دیگه هم ….. هه
____________
مونا :
ما هم قاطی هستیم
7 آذر 1391 در 15:43
مونا جون منم اینجوری بودم زیااااااااااااااااااااااااااااااااااد
از بعد عمل بقیه این مسئولیت خطیررو بعهده گرفتن
حتی نامه های استراحت پزشکی که دیگه لازم نیس رو برام نگهداشتن
چند وقته پیش به بهونه اثاث کشی ی سری کتابامو رد کردم رف
فکر دکترا هم که دیگه ندارم
نمیتونم داشته باشم..
میخام یه کارتن دیگه شونم بدم بره
اما هر ورقشون انگار به جونم بنده
همشون خاطرن
اما
میخام گذشته رو فراموش کنم
29 مرداد 1392 در 18:19
گذر زمان يه چيز رو بهم ثابت کرد اونم اينه که تا جاي چيزي رو خالي نکني زندگي اون رو با چيز جديدي پر نميکنه! چيزي که هميشه اين شانس رو داره که بهتر باشه چون تو رشد کردي، چون تو تغيير کردي.
ما متعلق به گذشته نيستيم بلکه هر لحظه از گذشتهي ما ذرهاي از ما شده که در “منِ اکنون” ناپيداست!
سبک به آينده سفر کنيم….
30 مرداد 1392 در 02:34
يكي از اصولي ترين و مهم ترين مباحث زندگي از جنبه روانشناختى “زندگي در اينجا و اكنون” يا “حال” منتهي جنم ميخواد من واسم سخته وگرنه شما كاملا درست ميفرمايين