
نسرین به خانه ی بخت رفتو ریحانه هم قبولی اش در تهران صد در صد شد…فعلا دو نفر پرید!
.
.
.
این پیش بینی های من هم خوب کار می کند ها…
نوشته شده در شنبه 7 خرداد 1390 در 17:18 و در دستهی دستهبندی نشده.
میتوانید دیدگاههای این نوشته را پیگیری کنید با RSS 2.0 خوراک.
میتوانید دیدگاهتان را بنویسید٬ یا بازتاب بفرستید از سایت خودتان.
8 خرداد 1390 در 04:44
نسرین جونم مبارکه
بوووووووس
__________
مونا :
مبارکهههههههههههه…شیرینی خورونی بود امروز تو کلاس سودی…جات خالی
8 خرداد 1390 در 09:21
کلاغ پر !
گنجشگ پر !
نسرین پر !
.
.
.
مونا پر !
مونا که پر نداره !
خودش خبر نداره !
(چشمک)
_________
مونا :
ای بدبخته موناااااا !(نیشخند)
9 خرداد 1390 در 07:03
پس خبر نداری چون واسه ما هم شیرینی اوردند بچه بامعرفتاتون
_______
مونا :
اااا کی اوورد؟ من یکم درگیر بودم دانشگاه از بچه ها جدا شدم بعد هم رفتم خونه زودی…که اینطور پس شما هم شیرینی خورون داشتین…تو هم خوب شیرینی خودتو دو در کردی هاااااااا…حواست باشه خانوم