خستگی هایم…
به اندازه ی شونصد سال خستمه…
تو همین یه ماه هوارتا اتفاقه ریز و درشت برام افتاد…انگار ماه ماهه مقاومت من و سنجیدن پوست کلفتیم بود…
مادربزرگم پر کشید و همینطور امین عزیز که تا عمر دارم رازهاش تو دلم میمونه و با یادآوریشون براش فاتحه میخونم و به یادش می افتم…
روزی دو یا سه بار میرم حموم…خوش به حالم!
اسم سوزشمو گذاشتم خـــــــــــــرسوز…به سودی میگم خر سوزم میخنده میگه مگه خر هم میسوزه ؟میگم نه ببخشید سگ سوز…والله سگها بیماری منو دارن تو اونا رایجه نمی دونم چطور تولوپ از آسمون افتاد وسط سفره ی ما! حالا میتونم سگ سوزا رو درک کنم زبون بسته ها !
سفر مشهدم درسته از دماغم پرید بیرون!…البته نباید فراموش کرد که علاوه برحرم و اون شب بارونی توی حرم دو تا تجربه ی عالی و فراموش ناشدنی داشتم …یکی دیدن آیدا (دوست نتی_رئال)و دیگه رفتن به بزرگترین پارک آبی خاورمیانه….آهای مامورین ثپت گینس مونا رفته موجهای آبی بیاین بنویسین تو اون کتاب عجیب غریبتووون!
پر حرفو کله پوک شدم…خدا به دادم برسه…
برام دعا کنید احساس شکست میکنم…
پ.ن.تند به تند تر آپ مینمایم! یکم!
3 تیر 1390 در 09:15
برای امین عزیز خیلی ناراحت شدم. روحشون شاد عزیزم. مادربزرگ مادریام یادم هست … حتی روز رفتناش که از پنجرهی اتاقش در خانه دایی تماشا میکردم که رویش را چرخانده بودند سمتِ قبله و همه داد میزدند و گریه میکردن من شش سالم بود …
عزیزم دلم میخواد بغلت کنم …
__________
مونا :
خیلی مهربونی سوسن..
مامانبزرگم خیلی کمکم میکرد و محبتش تو کل خاندان مثال زدنی بود…
خیلی جاش خالی شده…خیلی
3 تیر 1390 در 13:11
سلام مونا جون خوبى؟واقعاً تسليت ميكم.توكلت به خدا باشه عزيز سعى كن موجهاى مثبتو بكيرى و موجهاى منفى رو از خودت دور كنى حتماً خيلى تاثير داره مواظب خودت باش به روزم.
________
مونا :
توکل که سر جاشه…
3 تیر 1390 در 19:51
سلام ااااا اره درسته من شما رو ميشناسم؟
3 تیر 1390 در 20:57
🙂 روح امين عزيز و مادر بزرگ مهربونت شاد باشه هميشه
مراقب خودت باش :*
4 تیر 1390 در 00:24
روح همگی شاد… امیدوارم شما هم بهتر بشید، کاری بجز دعا از دست ما برنمیاد…
اگه عضو فیس بوک هستید، شما رو به پیوستن به گروه فیس بوکی حامیان حقوق معلولیت دعوت می کنم
http://www.facebook.com/mobileprotection#!/home.php?sk=group_233297970020327&ap=1
4 تیر 1390 در 02:47
سلام اره درسته !
4 تیر 1390 در 10:37
salam moni mona joonam…etefaghaye mokhatlef to zendegi vase harkasi momkene pish biyad pas khodeto aziyat nakon midonam nemishe vali chare chiye!…vaghean in sabtkoonandegan gines kojan ke in rokhdade bozorgo sabt konan…vali ba inke gofti kale pok shodi movafegham chon age kalat salem bod in fkr o ehsase shekasto nemikari to vaseye man sambole moghavemati nabibinam ehsase shekast koniyaaaaaa ke ba man tarafi
4 تیر 1390 در 22:15
سلام
خوب بود یه کم بیشتر از امین عزیز می نوشتید
علت فوتشون چی بود؟؟؟؟؟؟
فکر کنم چند روز پیش وبلاگش رو آپ کرده بود
در ضمن ذکر لا حول و لا قوه الا بالله خیلی بهتون نیرو میده
یعنی همه ما به این اذکار احتیاج داریم
______________
مونا :
امین عزیز مبتلا به دیستروفی عضلانی بود
در اثر مشکلات تنفسی فوت شد…روحش شاد …پسر گلی بود…
4 تیر 1390 در 22:27
به خزانه لغات ما افزون همی گردید:
– خر! مگس
– خر! گوش
– خر! چنگ
– خر!آبکار
– خر! وار
– خر! کیف
– خر! تو خر
.
.
.
مونا: خر سوز !!!