مرفه پُر درد!
روى تخت دراز كشيدم صورتم به شدت ورم كرده و دكتر گفته چند روز طاق باز بخوابم شوفاژ روشنو خيلي گرممه و كلافه ام، چراغا روشن
دلم ميخواد از يخچال كوچيك دم دست تو اطاقم يه تيكه يخ در بيارم بذارم رو صورتمو شوفاژ رو خاموش كنم و چراغى كه نورش مستقيم تو چشمامه رو خاموش كنم و بخوابم اما نمى تونم يعنى مى تونم اما مى ترسم با اين شرايط صورتم از تخت بيفتم و شر درست كنم براى بقيه
به ناچار تو گرما نشستم و تو آيينه صورتمو نگاه مى كنمو با خودم حرف مى زنم كه اگه پا داشتم الان اين چيزها رويا نبود و من ساعت ٢/٣٠ شب خوابيده بودم
چقدر بعضى خواسته هاى اجابت نشدنى كوچيك و سطحى هستند اما پر درد
به هر حال خدا رو شكر يخچال داريم و شوفاژ و سقفى كه ازش لامپ آويزونه