دخترِ حسرت ها
بعد از نوشتن پست قبل تلفنم زنگ خورد
ساعت چنده؟
١:٣٠ شب
نگاه كردم ديدم آسيه ست
آسيه و شوهرش مسئوليت كاروان محل كارم رو بر عهده دارند
ثبت نام كردم حتى پول سفر رو واريز كردم بيمه گرفتم كوله بستم كه برم، فردا ميرن
اما
بهم گفت خواستم اسامى رو ببندم فردا مياى؟
زدم زير گريه
گفت باور كن ما كه داريم ميريم حال تو رو نداريم
حال دلت خريدن داره
و من بيشتر گريه كردم
و گفت باشه تا لحظه ى آخر اسمتو خط نميزنم
و بى خداحافظى قطع كردم
خودمم مى دونم گاهى حسرت بيشتر از رسيدن آدم رو پيوند ميده با عشقش..
خيلى دوستتون دارم امام مهربونم، پناهِ دلمين
——————
*جسمم به شدت خسته ست
18 مهر 1398 در 04:00
“گاهى حسرت بیشتر از رسیدن آدم رو پیوند میده با عشقش..”
آره مونا خانوم
گاهی خدا بندههاش رو اینجوری میخاد ..
گاهی خدا بین بندهها و عشقشون فاصله در زمان و مکان قرار میده
تا عیار دوست داشتنشون نمایان بشه ..
آهنگ ساز و آواز از آلبوم دل مجنون، خواننده: محمدرضا شجریان تقدیم به دل دوست:
http://www.irmp3.ir/play/45274/%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86
یا حسین :brokenheart:
25 مهر 1398 در 16:51
يا حسين
20 مهر 1398 در 16:32
سلام موناجونم
چرا نشد؟ 😥
25 مهر 1398 در 16:51
سلام عزيز دلم
پدرم راضى نبودن به خاطر شلوغى ها