روزهاى كرونايى
همكارم در ٢٨ امين سال كارش رو به روم نشسته بود و من دخترى با ٣ سال سابقه كارى داشتم از دلم و روزگارى كه برم اين روزا مى گذره مى گفتم.. اون ماسك داشت و منم ماسك داشتم.. رو به روى هم..
يه دفعه گفت مونا ميخوام ببوسمت منم گفتم مى خوام ببوسمت
گفت ببوسيم همو؟
گفتم اوهوم
ماسك ها رو زديم كنار و هم رو بغل كرديم و بوسيديم
تا حالا بغل گرفتن دوستى اينقدر برام شيرين نبود..
:heart:
17 خرداد 1399 در 12:56
دلم برای بوسیدن دوست، همکار، رفیق و.. تنگ شده، زیااااااااااااااااااااااااااااد
26 تیر 1399 در 03:31
من هم… چه روزگار سختى شده
فقط بايد دعاى فرج كنيم فقط..
20 خرداد 1399 در 13:15
مونا جان هنوزم نقاشی می کشی؟
هزینه یک تابلو چقدره؟ همون سایز استانداردی که همیشه می کشی
26 تیر 1399 در 03:42
سلام عزيز دلم
گاهى وقتى كه حسش باشه و كسى رو داشته باشم بره پست كنه برام
قابلتونو نداره عزيز جان
با قابش ١٠٠
پست هم كه روز به روز گرونتر ميشه فكر كنم حالا ٢٠-٢٥ باشه پستش
11 تیر 1399 در 19:44
چقدر دل گرفته و داغون بودم که یهویی بعد از حدودا ۲ سال دوباره سروقت وب تو اومدم مونای عزیزم
چقدر با خوندن کپشنات دلم آروم گرفت خدا حفظت کنه عزیزکم????????????
26 تیر 1399 در 03:31
دلت هميشه آروم مهساى عزيزم
25 تیر 1399 در 19:17
دلت آغوش بخواد، بوسه بخواد، ولی جز خدا کسی رو نداشته باشی، مجبوری فقط خودتو بغل کنی و بگی خدایا شکرت…
26 تیر 1399 در 03:30
از ته دل براتو آرزو مى كنم هر چه را كه مى خواين..