زندگى

لباسهاى كارم رو از روى بند اوردم بوى مايع لباسشويى سافتلن پيچيده توى اتاقم لباسهامو همينجور نم دار اتو مى كنم آخه پارچه هاى الياف طبيعى بايستى نم دار اتو بشن تا خوب صاف بشن.. همينجور كه اتو مى كنم از بوى تميزى لباسها لذت ميبرم..

خانم ح يه باغ گردو و بادوم دارند و ما همكارا هم يه هفته بعد از چيدن ازشون گردو و بادوم تازه خريديم، يه ملافه پهن كردم دارم گردو و بادوم مى شكنم و ميذارم توى ظرف شيشه ايى براى اينكه بعدا همه با هم بخوريم..
خانم ح مى گن اگر روزى ١٠ دونه بادوم بخورى هيچوقت مريض نمى شى..
اما من بادوم ها رو به عشق دورهمى مى شكنم نه مريض نشدن..

بعد دو تا سيب و يه موز و يه كيوى پوست كندم و نازك برش زدم و از روى روش ميوه خشك كردن دوستم سحر، گذاشتم روى كاغذ آلومينيومى رو به روى بخارى كه خشك بشه
توى يخچالم يه سيب سرخ بود كه توى مراسم سالگرد تدفين شهداى گمنام خانم صاد از سر مزار، دست بچه ها براى من سفارشى فرستاده بود آخه يادمان شهداى گمنام ٥ تا پله مى خوره و من هيچوقت نشده برم روى مزار و فاتحه بدم هميشه از راه دور سلام و عرض ادب كردم
..سيب سرخم رو خيلى دوست دارم و عاشقشم
من كوچكترين ياد كردنى رو دوست دارم و به يادم مى مونه

سيب سرخ رو هم برش زدم و در حالى كه روش فاتحه ايى به نيت شادى روح تمام شهدا مى خوندم قاطى بقيه ميوه ها گذاشتم تبركى كه خشك بشه..

بعد كه اتاق رو جمع و جور كردم
يه جارو كشيدم تا ريزه ميزه هاى باقيمونده از پوست گردو و بادوم رو از روى فرش جمع كنم

بعد از چند ساعت دراز كشيدم و دارم فكر مى كنم كه زندگى همينه و چيزه عجيب و غريبى نيست..
به خودم مى گم مونا كى مى دونه رسم دنيا چيه؟
زندگى كن..

0
0

دیدگاهی بنویسید