كاش همه تو بودن
اون روز كه برام ويس فرستادى من در حال تجربه ى حس و حال جديدى بودم و داشتم فكر مى كردم كه ميشه نامه نگارى كنيم با آستان قدس و دستگاه ساكشنت رو ببريم تو حرم، داشتم فكر مى كردم كه چه خوب مى بود كه يه انسان پايه و همه جور رله هم پا به پامون باشه كه با سه تا آب معدنى نشست تو ماشين
خودم و خودش و راننده..
تو ويس فرستادى
من قلپ قلپ آب ميخوردم
تند تند هندزفريمو از تو كيفم در اوردم كه صداى مهربون و آرومت رو بشنوم.. صداتو شنيدم.. چى گفتى كه دلم مچاله ترين شد چى گفتى.. آخه
مى دونى دقيقا همون چيزى رو گفتى كه منم هميشه نسبت به تو دارم
منم هميشه تو خيال و رويا و كنار همه ى آدما بعد از خداى مهربون تو مياى تو يادم با تو حرف ميزنم با تو درد دل مى كنم با تو گپ مى زنم از تو كمك مى گيرم رفتاراى تو رو يادآورى مى كنم و ازشون استفاده مى كنم…
اين يه رفتار دو طرفه ست…
تو تا ابد تو دلمى تو تا ابد هر جاى اين دنيا باشى
دلم مى خواد قسمت باشه تو بهشت پيش تو باشم با تو باشم تو كه هميشه انسان بودن رو يادم دادى
من مى دونم ايمان دارم همه ى آدمايي كه يه روز قسمتى از وجودمو باشون شريك شدم يه روز تو بهشت باشون همجوار ميشم……..:)
برات سلامتى مى خوام و آرامش دل… كاش به آرزوم برسم يه روز سه تايى بريم حرم و يا كه يه روز سه تايى تو بهشت از ته دل بخنديم