هى روزگار
تازه از استورى هاى سوسن اعلاميه درگذشت يه چهره ى آشنا رو ديدم.. يه لحظه انگشتم رو نگه داشتم و بيشتر خوندم اعلاميه رو كه مطمئن بشم اون چهره ى آشنا همون يه تيكه از خاطرات قلب منه.. همسر فلانى، مادر فلانى و فلانى و … آره خودش بود همون خانم گرم و صميمى و بااميد و مدبر و با شعور و ادب و خانواده دار و خانواده دوست بود…يه سال بود رفته بود 🙁 و الان سالگردش بود…
آخ قلبم فاطمه..
فاطمه هيچوقت يادم نميره تو به بچه هات ياد دادى انسان باشن…. يادش بخير خاطره ى دخترت و باباش
همون روزى كه باباش رفته بود دنبالش مدرسه وقتى كه همكلاسيش بهش گفته بود باباى تو چلاقه و دوستشو رها كرده بود و با عشق و خنده باباى مهربونش كه دم در مدرسه منتظرش بود رو محكم محكم جلوى همه دوستاش به آغوش كشيده بود .. آناى مهربون و صبور…
قلبم فشرده وقتى شنيدم تو دوره كرونا براى دوستت كه مى دونستى در بستر بيمارى هست آش و نون پختى و آخرش با كرونا رفتى از پيشمون
روحت غرق رحمت خداى مهربون
ما هم ميايم زودى پيشت آنا
روزگار زود مى گذره