بچه هاى مسجد چمدوناشونو آماده كرده بودن كه برن پياده روى اربعين، مراسم بدرقه بود رفته بودم بدرقه شون… يه گوشه ى مسجد ويلچرمو پارك كردم و تا تونستم زار زدم…مخصوصا اونجا كه مداح با يه سوزى مى گفت ما جامانده ها..

نوشته شده در جمعه 4 شهریور 1401 در 10:40 و در دستهی دستهبندی نشده.
میتوانید دیدگاههای این نوشته را پیگیری کنید با RSS 2.0 خوراک.
میتوانید دیدگاهتان را بنویسید٬ یا بازتاب بفرستید از سایت خودتان.