دستام هم دستن هم پا
براى كار مهمى ١٥ دقيقه قبل از اومدن راننده سرويسم رفته بودم طبقه ى بالاى محل كارم. موقع برگشت خيلى عجله داشتم كه زودتر برم كه دوستانم تو ماشين معطل نشن
چرخ هاى ويلچر رو تند تند مى گردوندم!
تو آسانسور بود كه راننده بهم زنگ زد
يه دستم به دكمه بود كه در كشويي آسانسور بسته نشه و با دست ديگه در اتاقك اسانسور رو هل دادم كه باز بشه و باز بمونه
بعد سريع دو دستم رو گذاشتم روى ويلچر عقب عقب اومدم كه بيام بيرون كه درب اتاقك اسانسور محكم بسته شد و خورد بهم و مجدد هلش دادم تا بيام بيرون تو اون گير و دار راننده دوباره زنگ زد. اما دستام به ويلچر بود و اگر جوابش رو مى دادم مجبور بودم بياستم و خب اينجورى ديرتر مى رسيدم به ماشين
تو همون حال و هوا، يكى از همكارا تماس گرفت، ريجكت كردم، ديدم پيامك داد كه مى تونين صحبت كنين!؟ حتى نمى تونستم بنويسم نه
با خودم فكر كردم ممكن راننده و اىن همكار ناراحت بشن از بى پاسخى اما زندگيم يه جوريه كه دستام هم دستن هم پا
اگر دستام رو مشغول كنم با تلفن، ديگه بى پا مى شم! و واقعا بعضى جاها نمى تونم بى پا بشم!
————
* خدايا شكرت براى نعمت دستهام….. شكرت
* مى تونى دركم بكنى؟ ازم ناراحت نشو لطفا