دعا براى همه

دو سالى ميشه احساسات مادرانه ى شديدم رو به كل گذاشتم كنار.. و خوشبختانه موفق بودم! از ده سال گشت و گذار و پيدا كردن مادرايى مثل خودم و صحبت باهاشون و شنيدن تجربياتشون در مورد مادرى با ويلچر، كه مى تونستم يك كتاب جامعش بكنم؛ به طور كامل دست كشيدم… تا امروز كه ديدم “سين” يه عكس گذاشته از يه بچه ى يه وجبى و نوشته پسرم به دنيا اومد… قبلاً وقتى مى ديدم كسى با شرايط جسمى مشابه من فرزندى به اين دنيا مياره يه حالت اميدوارى و شووووق شديد بهم دست ميداد و خدا رو شكر مى كردم و سريع تبريك مى گفتم و….اما الان حس فوران شديد احساسات با ولوله توى دلم و بعد از چند دقيقه هم بيخيالى… و البته اينبارم خدا رو شكر كردم نه براى خوشحاليم از اينكه افرادى مثل منم مى تونن مادر بشن فقط براى خوشحالى سين… خدا رو شكر :heart:
سركوب بعضى از احساسات به اجبار زمانه، با آدم چه مى كنه…


عاشق اين عكس فاطمه حورام
وقتى كه چادر مادرشو مى گيره و دنبالش راه مياد، قلب قلبى ميشم :heart:
و اينكه از ته ته دلم دعا مى كنم؛
الهى كه همه و همه ى كسانى كه دوست دارند، با اومدن فرزند كلى قلب قلبى بشن…

0
0

دیدگاهی بنویسید