دنبالم نیا من درختم!
باید یک فکرى براى دلم بکنم.
خب نمى خوام “دلم” تنها باشه، دلم توى این مسیر و بالا و پایین زندگى به یک همدل و همصحبت که یه مغز گنده وسط دلش کار گذاشته شده باشه نیازمنده! بعضى وقتها با خودم مى گم نکنه بمیرم و “دلم” و تک و تنها و بدون اندوخته ایى از همدل و رفیقش؛ و اهداى اندوخته هاى درونش به یه دل دیگه؛ چال کنم! حیفه خیلى حیفه… حقیقتاً کار خیلى سختى هست پیدا کردن همدل براش.. من حتى جرأت و جسارت خواستگارى رفتن براى دلم رو دارم ولى کجا و کو و کى نمى دونم!؟ از کجا پیدا کنم؟ توى این روزگار سطحى که با صرف فقط چند دقیقه مى تونم کارنامه ى مردودى رو بدم به دست دل ها!..
یاد متنى از عرفان نظرآهارى افتادم که مى گفت من درختم دنبالم نیا.. تو کجا مى تونى پاى یک درخت بمونى؟، تو آدمى و فقط یه بار به دنیا اومدى و یه بار میمیرى تو کجا مى تونى در زندگیت مثل من سالى یه بار بمیرى و زنده بشى و این همه قیامت رو صبورى کنى… تو فقط ساقه و برگ و بار و مى بینى نه ریشه ى من رو… ریشه هایى که در دل خاک مى دون.. تو قدرت دیدنِ در نهان دویدنِ من در تاریکى رو ندارى..من درختم دنبالم نیا.. (نقل به مضمون)
حالا من درختم واقعاً، پیدا کردن همدل براى دل یک درخت خیلى دشواره… همدلى که بتونه پاى این دل بمونه، صبر بر سختى و مرده و زنده شدن هاى پیاپى این دل رو داشته باشه و بتونه در نهان دویدن این دل رو ببینه…از کدوم جنگل توى این دنیا یک درخت با ریشه هاى هزار ساله پیدا کنم تا نهال دلم رو بکارم کنارش؟
جدى از کجا و چه جورى میشه یک دل درست و حسابى براى یه دل درست و حسابى پیدا کرد؟
_________
*دکتر سین سین از زمان هاى خیلى دور مى گفت از خدا بخواه.. زمان هاى خیلى دووووور..