عاقبت به خیرى
دوستم از امریکا پیام داد و بهم گفت: مونا با اون چادر عربى که بهم هدیه دادى رفتم کربلا و نجف و.. همه نمازام رو با این چادر خوندم، همه جا به یادت بودم و دعاگوت..
گفتم: چادرى که عاقبت به خیر شد!….خوش به حال چادرى که شد براى تو..
گریه کرد.. گفت: عزیز دلم همیشه حرفات قشنگن..
________________________
* اینجوریاست… تا چند سال پیش تو چادر فروشى برادران عبدالحمید آویزون بود و شاید مدتها بود که خریدارى نداشت و خیلى ها سرسرى میومدن نگاهش مى کردن و یا مى گفتن مى ریم و میایم و هیچوقت دیگه نمى اومدن یا یه عیبى مى گذاشتن روى جنس و پارچه و رنگ و قدشو دلش رو مى شکوندن…اما امسال کجاها که نرفت…
الهى عاقبت بخیرى براى همه…