مهمانم باش..
فکر کنم اولین وسیله ى برقى جهیزیه طور زندگیم رو خریدم! واسه خونهى نُقلىِ مجردىِ اجاره اییم؛ وسط جنگلهاى برفى سیاه!
یه پلوپز دو نفره ى پارس خزر!! خیلى دوستش دارم حتى چند بار از خوشحالى بغلش کردم.. قابلمه ش کوچیکه و تا دو پیمانه برنج رو میشه توش، شبیه یه کیکِ کیوت و گوگولى؛ اونم با یه ته دیگ فوق العاده؛ پخت! براى ٣ نفر جوابه و اگر یکم بخوایم بیشتر بخوریم فقط تا ٢ نفر جواب میده، ولى اشکال نداره من چند بار چند بار باش پلو مى پزم..که براى بیست نفر هم جواب بده…گفته باشم که مهمان مى پذیرم، یعنى من عاشق مهمانم..کاش کره ى زمین بى مرز بود و دور و نزدیک و فاصله، واقعنى؛ معنا نداشت، و حالا که من خونه دار شدم تو راحت مى تونستى بیاى خونه ى من.. و من برات ته چین مرغ با زعفرون و زرشک فراوان مى پختم..و تو سکوت نگات مى کردم و برق خوشحالى رو از خوردن دستپختم، تو چشمات مى دیدم..
_______________
* فاصله معنا نداره برام، چون حقیقتاً تو همیشه تو قلب منى.. هر جا که باشم هر جا که باشى..
* تو رو بذارم رو چشمم.
26 آذر 1402 در 18:04
سلام
دلم واست تنگ شد… خیلی بیشتر از قبل… حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دعاگوت هستم.
وقت کردی یه خبر از خودت بده
ماچ
2 دی 1402 در 02:43
سلامممم عزیز دلم سادات خانم
معلومه همه چیز با دعاى تو داره پیش میره
منم خیلى دلتنگتممممم
یا حضرت معصومه سلام الله
ممنون عزیزم