کشف خودم

امروز یه حس خیلى جدید رو تجربه کردم، اولین بارم بود تو زندگیم تجربه ش مى کردم

مجبور شدم بعد از سلام، نگاهم رو از نگاه آشناش بدزدم..مثل توى سریالهاى ده هفتاد.. حس مى کنم اون لحظه ى خودم رو، توى سریال در پناه تو، دیده بودم.. یا شاید جاى دیگه..اما براى من این حرکت نه عشق بود، نه تنفر.. یه جور ساختن حریم بود یه جور مراقبت…حس کردم چقدر این چشمهام و نگاه کردن و نگان نکردن مى تونه برام حس هاى جدید و وصف ناشدنى به وجود بیاره…

______________________
* پشیمونم؟ هرگز

13
0

۶ دیدگاه برای “کشف خودم”

  1. حاج خانوم Says:

    سلام
    چقدر این حس رو درک می‌کنم… خیلی زیااااااااد

  2. mona Says:

    سلام عزیز دلم
    جدى؟؟؟ خیلى زیاد؟؟؟ مى دونى اسم این حس چیه!؟ خیلى عجیبه تا حالا تجربه ش نکرده بودم….

  3. حاج خانوم Says:

    طبعاً آره
    چون حداقل با پوشش فعلی‌ام، خیلی تجربه‌اش کردم.
    حیا… همون چیزی که قرآن کریم می‌فرماید
    قل للمومنات یغضضن من ابصارهن… چشمتشون رو بندازن!

    جدیدا حتی اگر بتونم هم اصلا نگاه نمی‌کنم. چه برسه که بخوام بدزدم.

  4. mona Says:

    مى دونى کلا به نظرم حیا و شرم و خجالت و ماخوذ به حیا و اینا رو داشتم و مى تونم بهفممشون توى خودم هر کدوم رو… ولى این لحظه ایی که تجربه کردم کمى متفاوت تر و عمیق تر از حیا بود برام و دلیلش رو هم تا حدى مى دونم! یه جورى متوجه شدم که مخاطبم حیاى من رو دوست داره! انگار اون لحظه آگاهانه به خاطر اینکه مى دونستم حیام رو دوست داره، نمى خواستم حیا داشته باشم!!! اما ناخودآگاه مى خواستم حیا داشته باشم!!! و این دو در یک لحظه ترکیب شدن و یه فشار عجیب و یه حس عجیبى بود! امیدوارم خوب توضیح داده باشم و عمق فاجعه رو متوجه شده باشى!

  5. حاج خانوم Says:

    آخ آخ آخ
    الان فهمیدم، ولی اینجا نمیشه گفت…

  6. حاج خانوم Says:

    مشهدم و دعاگو

دیدگاهی بنویسید