گیج شدم!
تا پای کامپیوترم مهدی میگه : والا اگر کنکور قبول شی تعجب میکنم
تا دختر خوبی میشم بکوب درس میخونم مهدی میگه : والا اگر کنکور قبول نشی تعجب میکنم
الانا هم میگه قربون خواهر خرخونم برم که گیجم کرده
والا گیج شدم
___________
و اما خبرهای قاطی
نمیدونم چرا برنامه ریزی به من نمیاد تا برنامه میریزم یهو یهویی برنامه هام خراب میشن کم کم دارم نسبت به برنامه ریزی بدبین میشم با اینکه خیلی معتقدم به ریختن برنامه و و تنظیم زمان برای درس
قبل شروع هفته ی قبل برنامه ریختم که این هفته رو تماما تست بزنم آخرش حالم بد شدو نتوستم برنامه ام رو کامل عملی کنم
سمانه میگه چشم خوردی !! حالا نمیدونم چیمو چشم زدن
نسیم هم زنگ زده میگه هااااا رفتی دوست جدید پیدا کردی مارو فراموش کردی میگم نه به خدا مگه میشه خاطراته 4 سال لحظه به لحظه رو یادم بره
رضوان هم تو بیمارستان مشغول به کارشده زنگ زد گفت بریم بیرون فکر کنم اگه خدا بخواد میخواد شیرینی کارو بده…گوش شیطون کر
واسه ریحانه دعا کنید بچه م تو غربت کارش پیچیده!
نسرین هم که خودشو شوشو مفقود شدن رفتــــــــــــــــ…
26 آبان 1390 در 18:19
salam mona jan
khasteh nabashi
mage reyhaneh kojast ke migi to ghorbat?
____________
مونا :
سلام کیانای عزیزم
ممنون
ریحانه تهرانه عزیزم
26 آبان 1390 در 19:34
سلام!!!!!! خوبی؟
اینکه مقید به برنامه ای خیلی خوبه ولی یادت باشه که خودت ر بسته به برنامه نکنی!!! یعنی زمان مهم نیست چیزی که مهمه اجرای برنامه اته!!!!
سلام ما هم به بروبچ!!!!
راستی الان یادم افتاد که تو متولد آذرماهی!!! شرمنده یکم زود بهت تبریکات گفتم!!!!
ففط یه سوال گفتی رضوان خانم تو کدوم بیمارستان مشغول شده؟
اسفندم دارم میام اهواز!!!! اینقدر ذوق دارم که دارم میام اونجا!!!! هم همایشه و هم تجدید خاطرات 4 پیشه!!!! یادش بخیر!!! موفق باشی!!! بای!!!!
_____________
مونا :
سلام حتما حتما
رضوان خانوم خودش اینجا رو میخونه ! خواستش جواب میده!
خوش اومدین ایمیل خدمات بهداشت درمانی به دستمان رسید و از همایش آگاه شدیم اگر زنده بودیم و شرایط اجازه داد حتما در این همایش شرکت میکنم…
26 آبان 1390 در 19:41
راستی یادم رفت!!!! این آهنگی که واسه وبت گذاشتی خیلی خیلی قشنگ!!! واقعا آرومم کرد!!!! اسم آهنگش چیه؟ چطوری میشه دانلودش کرد؟
___________
مونا :
این آهنگ رو از وبلاگ سامان شنیدم و ایشون برام برنامه شو فرستاد دقیق از آهنگ و …خبر ندارم فقط چون اون موقع به دل نشست رو وبلاگ گذاشتمش
اگر خود سامان خوند جوابتونو میدن ایشاالله…
27 آبان 1390 در 17:25
یحتمل این مساله رو دوستای خوبی مثل من داری چشم زدن. B-)
___________
مونا :
فرض خلاف رد میشه به دلیل اینکه اونی که یحتمل منو چشم زده اصلا شما رو نمیشناخته! : دی
27 آبان 1390 در 17:26
مهدی میگه..
سمانه میگه..
نسیم هم زنگ زده میگه هااااا ..
رضوان هم ..گفت..
ریحانه کارش..
نسرین هم رفت..
.
.
مونا: والا گیج شدم..!
.
.
.
پیدا کنید پرتغال فروش را …!!!
دی:
__________
مونا :
پرتغال فروش ددی می باشد : دی
28 آبان 1390 در 14:18
تو هر برنامه ریزی ممکنه اتفاق غیر مترقبه بیفته .اگه برنامه ریزی منعطف باشه وهمه احتمالات رو در نظر بگیره امکان نداره برنامه ادم خراب بشه…من عادت دارم برای پایانترم وشبهای امتحانی برنامه بریزم ولی برنامه ام تا حدی منعطف ه وبرای همین یکی دوبار قطور کردن ازش کل کاسه کشکولم رو بهم نمی ریزه…در هر صورت موفق باشی خانومی
___________
مونا :
درست میگین مژگان عزیز
من اصولا این حوادث مترقبه وسط نهایت انگیزه ام رخ میده
من با یک عالمه درسهای حفظی _ مفهومی طرفم که تا به حال نه دیدمشون نه ازشون سر رشته دارم به همین خاطر منعطف کردن برنامه سخته!
28 آبان 1390 در 14:28
سلام.به نظرم باید تو برنامه ریزیت تنوع ایجاد کنی.یه روز کامل تست زدن هر کسیو خسته می کنه.
روزانه برنامه ریزی کن و از کارایی که حالتو عوض می کنه و بهت روحیه می ده نزن.آهسته و پیوسته!
:دی
موفق باشی.
____________
مونا :
درست میگی دقیقا
من کلا مجبورم که آسته و پیوسته برم :دی
ممنون
بعدها از برنامه ام کامل مینویسم…
28 آبان 1390 در 22:50
دوستان ممکن یه مدتی نتونم درست حسابی جوابتون رو بدم چون خیلی فعالیت مجازی ام محدود شده … ببخشید
29 آبان 1390 در 15:14
نه دیگه. دوستای خوبی مثل من. نه یه دونه دوست خوب که منم. یحتمل به خاطر یکی از ماها که میشناخته چشمت زده.
30 آبان 1390 در 13:29
سلام!!!!
خدا نکرده اتفاقی افتاده که فعالیت مجازیت محدود شده یا اینکه چون درگیر ارشدی دیگه وقت نمیکنی آپ کنی؟
30 آبان 1390 در 18:59
سلام. من که همش پای کامپیوترم ولی همش هم اعصابم خورده که چرا هیچ کار مفیدی نمیکنم!
30 آبان 1390 در 22:17
سلام
منم هرگز نتو نستم با برنامه ریزی زندگی کنم
درسته کار درستی نیست \ ولی از زندگیم راضیم
انشاالله اگر خیره حتما قبول میشید
در ضمن چقدر خوبه دوستان سابق هنوزم بیاد هم هستید
1 آذر 1390 در 23:19
سلام
بگذار سرنوشت هر راهی که می رود برود، ما راهمان جداست. این ابرهای سیاه تا می توانند ببارند، ما که چترمان خداست.
شاد باشید.
4 آذر 1390 در 19:39
سلام مونا جونمممممممممممم
مرسی عزیزم:***
من که دلم از هر چی درس و برنامه ریزی و کتاب و دفتره خونه!:دی
19 آذر 1390 در 10:54
سلام مونا جون و بقیه برو بچ
من اینجام مونا مفقود نشدم این پایین پاییینا نگاه کنی منو میبینی ها.
درسته خیلی کم یادت میکنم اما به خدا تو فکرتم مگه میشه خاطرات 4سال با هم بودم یادم بره؟؟!!!!!!!!
حتی با وجود شوشو.