من و نخاع

۱۰ دیدگاه برای “جنوب زمستانی”

1. ددی Says:
   13 بهمن 1390 در 21:15

   آواز شعرهایت را با جان گوش کردم
   به شعرهای زمستانی و تابستانی ات
   به خواب و بیداری ات
   به خبرهای قاصدکی که هرروز تورا
   تکانی می داد
   بغض دلت را در سکوت شعرت می شکنی
   و اشک ناله ات را ابری بارانی نوازش می دهد
   شبهای تنهاییت را تنها ماه در اغوش می گیرد
   ماه هم با تنهاییت همنوا شده
   ببین ماه با توست!
   فریادت را در رعدوبرق آسمان ببین
   او هم با ناله هایت همنوا شده
   ببین که تنهایی هم تنها نیست…!
2. حامد صلصالی Says:
   14 بهمن 1390 در 11:55

   سلام!

   « ساری تئل و جشنواره موسیقی نسلی از آفتاب » در « آذربایجان مدنیّتی » پابوس کلیّه ی سروران گامی است. لازم به ذکر است که سرپرست و رهبر هین ارکستر نیز از معلولین مبتکر و خلاق تبریزی است.

   [گل][گل]
3. پريسا Says:
   16 بهمن 1390 در 09:56

   واقعا عكساي قشنگيه!
4. بهزاد Says:
   16 بهمن 1390 در 21:26

   سلام!!!! مونا خانم خوبی؟

   حالت سر جاشه؟ دماغت چاقه؟
   عجب عکس هایی!!!! میبینم که به سلامتی این پلم راه افتاد و یادمه که سال 86 و 87 هنو تازه پایه هاشو زده بودن!!!!!

   راستی مونا خانم ما یکم راه می افتیم و انشاا… دوم اهوازیم!!!!
   خبر داری که از استادا کیا هستن؟ دوم میشه 3 شنبه!!!!
   اگه یه خبری بگیری ممنونت میشم!!!!
   مواظب خودت باش بای!!!!
5. سارا Says:
   17 بهمن 1390 در 14:44

   سلام مونا جان.
   من اتفاقی اومدم تو وبت.نمی دونم نوشته هات داستانه یا واقعیت ولی من با همه سلولهام! می فهمم چقدر سخته و غمناکه.
   منم با یه اتفاق گرفتار همچین حسایی شدم.20 روز بعد از ازدواجم (با همونی که عاشقش بودم) توی ی سفر، تصادف کردم و 2ساله اسیر دستمم.نه حسی نه حرکتی.هیچی هیچی.تمام دنیام شده نفرت، از همه ادمای سالم بدم میاد.خوبه که بالاخره تو باهاش کنار اومدی ولی من هنوز هر شب و روز به امید گذشت زمان و شاید بهبود عصب دستمم(3 بار عمل کردم و هنوز هیچی).منتظرم که فرصتم تو این دنیا تموم شه و بدون درد و بغض برم.
   همه متنات رو خوندم و همه احساسام برام زنده شد.برای منم دعا کن.
6. سارا Says:
   26 بهمن 1390 در 11:58

   دوست داشتم ازت ی کمک بگیرم.می خوام ی کاری بکنم ولی مطمئن نیستم خواستم ی مشورت یا سوال بپرسم اگه ممکنه.ممنون
7. حامد Says:
   26 بهمن 1390 در 20:00

   سلام
   این عکس ها رو دیدم یاد وطن افتادم
   بعد سالها دارم میرم اهواز
8. کاوسی Says:
   28 بهمن 1390 در 23:23

   سلام
   پل سفید اهواز را موقعی که جبهه بودم دیده ام اما این پل جدیده را نه.یعنی یه بار دیگه قسمت می شه برم خوزستان؟
   شاد باشی مونا
9. سانی Says:
   29 بهمن 1390 در 10:16

   عکس های قشنگیه مونا جونم :*
10. mosafer Says:
    6 اسفند 1390 در 03:06

    shoma ahle ahwazi?

    _________
    مونا : بله…

دیدگاهی بنویسید