سلام
حسن آمد، با دسته گل آمد، آهسته و بى سر و صدا آمد..روى تخت بيمارستان بودم، از نوك انگشتان پا تا دستانم را لمس كرد، دنبال علت بود كه آخر چه شده است كه روى تخت بيمارستان خوابيده ام، در حالى كه دستم توى دستانش بود بهش گفتم حسن ديگر مرد شده اى! نامحرم هستى ها! محكم با جديت گفت: هنوز يك سال مونده!
خواستم بگم سلام، خدارو شكر من خوب هستم..
24 مرداد 1391 در 00:43
علیک سلام و خدا رو شکر که خوبی :*
__________
مونا:
سلام آرام عزيزم
ممنون از اين همه مهربانيت
راستى كار دستت بينظير بود… ممنون:*
24 مرداد 1391 در 09:55
سلام!
خدا بد نده؟ چی شدی؟
خیلی نگرانت بودم! خدارو شکر که الان خوبی!
مواظب خودت باش!
_________
مونا:
سلام
ممنون بهزاد
يه جراحى بود كه تو فرايند درمان بايد انجام ميشد
ممنون از توجه ات
24 مرداد 1391 در 17:19
خواستم بگم سلام
خدارو شکر
تو خوب هستی..
_________
مونا:
سلام عليكم
ميسى
25 مرداد 1391 در 04:58
(…نظر خصوصی…)
حسن جون دستت بی بلا
خوش اومدی مونا
_______
مونا:
ممنون آبجى تو هم خوش اومدى
25 مرداد 1391 در 14:21
سلامممممممممممممم موناي عزيزم
بميرم الهي چي شده بودي مهربونم؟؟؟؟ 🙁
اي مرده شور اين دنياي مجازي رو ببرن كه همش وابسته همين شديم
كاش يه طوري ميشد با دوستان بيشتر در تماس باشيم و از حال هم با خبر باشيم
خيلي ناراحت شدم خوندم ولي وقتي نوشتي خوبي خدا رو شكر كردم
ايشالا هميشه خوب و خوش باشي
به حسن آقاي گل خيلي سلام برسون
در پناه خوبيهاي خداي مهربون
خوب و خوش باشي هميشهههههههههه
___________
مونا:
ممنون نيلوى. مهربون خيلي بهترم خدا رو شكر
25 مرداد 1391 در 18:32
salam mona jan
khoda bad nadeh
chi shodeh?
_________
مونا:
سلام كيانا جان
نه عزيزمخوبم
جراحى ستون مهره ها
29 مرداد 1391 در 01:13
سلام عیدت مبارک مونا جون………..بیمارستان چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
______
مونا:
سلام مادر جان
عيد شما هم مبارك
حالم خوبه ديگه…
29 مرداد 1391 در 01:15
سلام مونا جون عیدت مبارک…بیمارستان چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
30 مرداد 1391 در 14:08
سلام لطفا به وبلاگ من که در خصوص معلوله سر بزنید ودر خرنامه عضو شوید واگر مایلید لینگم کنید.من معلولم خوشحال میشم سربزنید ممنون
30 مرداد 1391 در 16:31
سلام
بزرگوار
عیدتون مبارک باشه
امیدوارم همیشه شاد و خندان باشی.
1 شهریور 1391 در 19:32
سلام.ایام بکام…
امید است روز گار خوشی در پیش رو داشته باشید…..
1 شهریور 1391 در 21:52
سالم باشی
2 شهریور 1391 در 22:53
خدا بد نده مونا جوونم
الان خوبی؟
_________
مونا:
سلام عزيز دلم
ممنون
يه روز خوب يه روز سخت
اين نيز بگذرد با دعاي شما دوستان..
3 شهریور 1391 در 22:45
سلام
خداروشكر كه خوبي ،بيا منتظرتم
________
مونا:
سلام
ممنون
7 شهریور 1391 در 13:54
جراحی سبک بود یا سنگین؟
الان چطوری؟
میدونم میگی خوبم اما واقعا چطوری؟
یک سبر پر گل رز قلبا تقدیمت میکنم. فقط خوب باش.
_______
مونا:
سلام پديده
جراحي تقريبا سنگين اما حواشى بعدش نسبت به تجربه هاي گذشته قابل تحمل تر
حالم دگرگونه، اتفاقهاى مختلف و دردهاي مختلف دارم
ممنون عزيز دلم…
8 شهریور 1391 در 18:59
سلام عزیزم… خوشحالم که بهتری… برایت بهترین ها رو آرزو دارم.
_________________
مونا :
ریحانه این جریان شیرین میرین چیه نکنه تو هم مثه سعیده اسم گریز شدی ؟؟
10 شهریور 1391 در 22:05
سلام مونا جان امیدوارم که خیلی زود بهتر بشی واز بیمارستان مرخص شی
_______________
مونا :
سلام عزیزم
مرخص شدم عزیزم..
ممنون
11 شهریور 1391 در 18:08
سلام و خسته نباشید
وبلاگ خوبی دارید. براتون ارزوی موفقیت دارم.
خوشحال میشم اگه با هم تبادل لینک داشته باشیم.
در صورت تمایل منو به اسم /از امروز/ لینک کنید و خبرم بدید.
ممنون…
12 شهریور 1391 در 14:01
وقتی مارپل زمانه ارشد میشود …
14 شهریور 1391 در 10:53
سلام.انشاا… هميشه سلامت باشي
به روزيم و منتظر شما
15 شهریور 1391 در 08:57
سلام
انشالله هر زودتر حالت خوب بشه.
شاد و سلامت باشی مونای نازنینم
در پناه خدا
19 شهریور 1391 در 21:07
سلام موناي عزيز، اميدوارم خوب باشي، برات آرزوي سلامتي دارم. چندتا از بچه ها گفتن ارشد قبول شدي، ؟ درست شنيدم عزيزم؟ اگه درسته تبريك ميگم
____________
مونا :
سلام و ممنون از شما استاد
بله اونی که گفتم + علوم تحقیقات
اوضاعم جور شد سر میزنم بتون :*