زندگی من..قسمت سوم
بعد از 4 سال در سال 1379….مشکل ستون مهره ها پیدا کردم…. ستون مهره هام کمی منحرف شدن…..حتی نمی تونستم نفس بکشم …درد داشتم…..دیگه این دفعه ریسک نکردیم و واسه پیدا کردن بهترین دکتر تمامه ایران رو زیر پا گذاشتیم….
نهایتا به جناب آقای دکتر محمد صالح گنجویان(تهران) مراجعه کردیم…. و با تشخیص ایشون باید عمل می شدم چرا که با گذشتن از مرحله ی رشد دیگه عمل سخت و سخت تر می شد…. بعد از کلی بدو بدو….
روز عمل فرا رسید….. وای که چی کشیدم….
عملم طی 2 مرحله و به فاصله ی 1 هفته از هم در بیمارستان خصوصی مهراد انجام شد…. ساعت 6 صبح رفتم تو اتاق عمل و 5 عصر بر گرشتم …
دقیقا بعد از عمل احساس کردم مردم و زنده شدم …. بعضی وقتا به خودم می گم خیلی صبورم…. چطوری این همه درد رو تحمل کردم…البته اینم کاره خداست دیگه….
آخه موقع عمل به خاطر اینکه حواسم(حس پاهام ) رو از دست ندم به مدت 5 دقیقه به هوشم اوردن… قبل از عمل دکتر بیهوشی بم گفته بود که : برای اینکه آسیبی به حست وارد نشه موقع عمل تو رو به هوش می یاریم و به پاهات دست میزنیم و تو اگه حس کردی باید دسته منو فشار بدی……چون به خاطر لوله های تنفسی و اکسیژن راه دهانی مصدود بود…..
فقط خدا میدونه که وقتی بهوشم اوردن چی کشیدم…. البته دردی رو حس نمی کردم …. ولی احساس خفقان می کردم ….. و دیدنه اطرافیانم واسم وحشتناک بود…. از طرفی یه چیزی مثه اره برقی رو کمرم بود!! و صداش تو گوشم می پیچید…..
دکترا بهم می گفتن مونا …. مونا…. حس داری؟…. احساس می کنی…. و منم تنها کاری که می تونستم بکنم به حرکت اوردن دستای بی رمقم بود …. وفشار دادن دسته دکتره بیهوشی به نشانه ی تایید….
بعد از عمل اصلاح انحراف ستون مهره هام یه هفته کمرم تو گچ بود….. بعد از یه هفته نوبت به عمل دوم رسید….
عمل دوم هم گذاشتن پلاتین بود….دوباره 7 ساعت تو اتاق عمل بودم…..
در کل برای عمل ستون فقراتم یه ماه تو بیمارستان بستری بودم…. اون آخری ها دیگه وقتی آمپول می زدن به بدنم اصلا خونی جاری نمی شد…. وکل بدنم دقیقا مثه یه آبکش شده بود !!
تو همه ی این مدته یه ماهه تو بیمارستان فقط با دستگاه می تونستم نفس بکشم و کارم شده بود تمرین تنفسی با یه دستگاه که تنفسم به حالت عادی برگرده…..
خدایا….. خدایا……. خدایا……. کمکم کن….
بعد از یه ماه قرار بر این شد که بشینم…… باورتون نمی شه که وقتی خواستم بشینم چشام سیاهی رفت و بیهوش شدم ….. دوباره زندگیم از نو شروع شد……
بعد از دو ماه سختیه طاقت فرسا و آوارگی تو پایتخت دیگه باید برمی گشتیم به دیاره خودمون…
برای برگشتن به اهواز بابا 8 تا بلیط هواپیما گرفت و جاش به من یه تخت دادن…چون دیگه در حد یک دقیقه هم نمی تونستم بشینم چه برسه به 55 دقیقه…
تا یه سال شب و روز و خواب و بیدار……. بریس تنم بود….. اونم تو این گرمای 50 درجه ی اهواز…….
بریس و درد و دراز کشیدن مطلق یه طرف….. راه نرفتنم که با پیدا شدن مشکل جدید کم کم به فراموشی سپرده می شد یه طرف…….
خدایا چطور به شرایطه جدیدم عادت کنم؟؟؟؟……
ادامه دارد……
23 دی 1388 در 11:00
سلام منا جان
زندگی نامتو خوندم
خيلی سختی کشيديی#sad
بميرم واست#cry
23 دی 1388 در 13:44
#heart #heart #heart #flower #flower
23 دی 1388 در 13:49
سلام مونا جان خوبی؟
وبلاگ مبارک#applause
به نظر من از بلاگفا وبلاگ درست می کردی بهتر بود#thinking
موفق باشی#heart #kiss #flower
23 دی 1388 در 18:03
سلام عزیز مادر…………
خدا روشکر که زنده ای و امیدوار……….
روح بلند و لطیفی داری اما دلبندم معلولیت محدودیت نیست…….
#heart #kiss #hug #applause
23 دی 1388 در 18:59
باز هم سلام مونا جان #smile #heart #flower
23 دی 1388 در 19:05
سلام سلام صد تا سلام مونا جونم#heart #heart #heart
23 دی 1388 در 19:05
سلام مونا جان
کارتو خيلی خوب شروع کردی.
اميدوارم موفق باشی.#flower
23 دی 1388 در 21:40
عالیه.مونا من طاقت ندارم که…
نمیشه به جای یه قسمت در روز 2 – 3 تا قسمت بذاری؟#grin
23 دی 1388 در 23:17
سلام موناجان
خوشحالم که مینویسی 🙂
راستی وبلاگ ویولت رو دیدی?
………………………………………..
مونا: سلام زهرا جان خوش اومدی
بله دیدم …بازم ممنون که تشریف اووردی گلم
24 دی 1388 در 08:11
خدا چقدر شما انسان قويی، با اراده و اميدوار را دوست دارد. خوش بحالتون
24 دی 1388 در 21:05
ادرس وبلاگتو گذاشتم توی فاويروتيتم
متالبت عاليه می دونی فکر کنم همه بايد بيان از تو استقامت رو ياد بگيرن
13 فروردین 1389 در 12:37
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند
1 خرداد 1389 در 13:40
يه بار شخصی به پيش معصوم وی رفت که پاهايش را به معصوم نشان بدهد و بگويد که من کفش ندارم و گله کنه از عدالت خدا .
در بين راه که می رفت شخصی را ديد که پا ندارد ولی راضی به رضای خداست …
با خود گفت وای بر من که من با ناشکر بودم ولی اون بی پا شکر گزار …
مونای عزیزم مهم اینه که آدم در هر شرایطی خودش را پیدا کند و خوشا به حال تو که خودت را پیدا کردی
#flower #flower #flower #flower
التماس #cry #cry دعا
#heart #heart #heart #heart
22 آذر 1389 در 13:23
WrYBPz ouzfebqwsjob, [url=http://unkiyufyrnlk.com/]unkiyufyrnlk[/url], [link=http://ldadtqmmolgc.com/]ldadtqmmolgc[/link], http://qlgxrnjqfwqb.com/
25 آذر 1389 در 23:39
can i buy valium in britain 97208 acomplia 8-(( buy cialis generic 8897
27 آذر 1389 در 16:35
home insurance 0324 will byetta block levitra 7928 life insurance 9053
28 آذر 1389 در 01:05
cost of viagra 3764 cialis syt
28 آذر 1389 در 09:53
car insureance fyzwn cheap auto insurance 354784 homeowners insurance in florida pljmce
30 آذر 1389 در 08:30
insurance auto tsxo car insurance kplzq
9 دی 1389 در 10:44
home insurance florida >:O health insurance quotes xdiw
10 دی 1389 در 09:41
cheap auto insurance %DD cheap car insurance kjcowy supplemental health insurance dzszm
21 دی 1389 در 17:45
life insurance quotes 68320 cheap auto insurance 81157 car insurance =-(( auto insurance quotes 2311
23 دی 1389 در 12:02
life insurance 63170 discount auto insurance :]]
25 دی 1389 در 06:58
buy valium in %[ meridia yati
6 بهمن 1389 در 06:27
low car insurance prdl american life insurance zzsef
9 بهمن 1389 در 18:03
carisoprodol 32504 ambien hjz
22 بهمن 1391 در 13:08
دیگه طاقت خوندن ندارم باور کن کاغذ روی میزم خیس شده از اشک خدایا شکرت که قدر سلامتی اهدایی از سوی تو را نمیدانیم