نیاز به تنهایی3
چهارشنبه 6 آذر 1392هر چند که دعوام کردند، هر چند که از اینکه به اشتباه قضاوتم کردند گریه کردمو سکوت، هر چند واسه رفتنم بر من سخت گذشت، هر چند که خیلی خسته بودمو خیلی گرسنه و نتونستم خوب فکر کنم در تنهایی..اما ته دلم از این تجربه خوشحال بودم و شب رو با خیال راحت و غرور چشمامو رو هم گذاشتم..آفرین مونا آفرین!
خوبه که آدم تواناییشو داشته باشه که گاهی تنها باشه و خلوت کنه و مستقل باشه.. اما مطمئن شدم هیچی به پای در جمع بودن و داشتن دوستهای خوب و البته در کنار خونواده بودن نمی رسه.. و اینکه قدر همه ی داشته هامو بدونم..خدا رو شکر برای همه چی..
____________
*مردمِ شهر خوبن..خیلی خوبن
* انارهای راننده ی تاکسی..به خاطر ویلچر اورد گذاشت جلو..تا انارهاشو دیدم با خودم گفتم چه حاج آقای عاشقی!