بایگانی برای فروردین 1398

سال نو، دوست نو

چهارشنبه 21 فروردین 1398

اول كه سال نو خيلي خيلي مبارك الهى كه دلتون لبريز از خدا
بعد هم اعياد شعبان مبارك
امروز روز جانباز هست، الهى كه خداوند به همه ى جانبازان سرزمينم سلامتى و دل آروم بده
چند رو پيش دانشگاه بودم بازم دنبال كار بودم اما درست دو ساعت رفتم لا به لاى گلها و پروانه ها و هزارپاهاى ناز و تنها تنها قرآن گوش دادم آهنگ گوش دادم فيلم و عكس گرفتم و چند تا قاصدك رو بعد از آرزوهاى خوشگل فوت كردم و رفتن تو آسماون…
بعدش از باغ گلها كه زدم بيرون يه مسيرى رو ويلچر رانى كردم كه يهو يه خانمى كه سوار ماشين بود برام بوق زد و وايساد
بهم گفت خانم كمك نميخواى
اول با روى خوش ازش تشكر كردم كه حواسش بوده به من و بي تفاوت عبور نكرده و بعد هم باز تشكر كردم و گفتم كه نه منتظرم اسنپ بياد
شيشه ى ماشينش رو كه خواست ببره بالا گفت: تو مونايى :evilgrin:
تو دلم گفتم يا ابلفضل :))
و بعد با هيجان و ذوق گفتمممم بله
گفت من رو از نوشته هام ميشناسه و خواننده ى يادداشت هامه
چه دنيا كوچيكه
فقط يه سوال موند تو دلم اصلا چطورى فهميد يه خانم روى ويلچر توى شهر به اين بزرگى ميتونه مونا باشه؟؟؟
دلم خواست اولين دوست سال ٩٨، انسيه جان رو معرفى كنم :heart:

0
0