بایگانی برای آذر 1400

الهى نگاهى

دوشنبه 8 آذر 1400

اجازه ميشه غر غر كنم؟ 🙁 درد داره مى كشتم و بى صدا گريه مى كنم و ناله هاى يواشكى… بعد هى اشهدمو ميخونم و يخورده كه خوب ميشم از نو پروانه ايى و چشم قلبى تا دوباره درد بياد دوباره اشهد يه درد سينوسى دارم موجش رو حس مى كنم از كمر به پا بعد ميچرخه تو حفره شكمى و از لوزالمعده م ميپره تو كليه م 😐
هى هى هى چه مى شه كرد
خوبيش اينه گناهام با تحملشون پاك ميشه…..
يه عالمه كار دارم يك عااااالمه و اين يه عالمه كار استرس بهم ميده و دردم رو بدتر كرده
خداى خوب و مهربونم به نگاهت محتاجم و ازت ميخوام كه به همه سلامتى بدى لطفا در آخر هم به من حقير….

0
0

رويا بافى

یکشنبه 7 آذر 1400

دويدن از لب ساحل تا جنگلهاى ته عكس….
نفس نفس زدن از دويدن و پريدن…
بوسيدن روى خدا تو آسمون پاك
و درست كردن نقش قلب با انگشتام براش…..

0
0

اين رو بدون از من..

شنبه 6 آذر 1400

وقتى كسى رو عميقاً دوست دارم، دوست دارم بدونه از ته ته ته دل به خاطر اينكه اون خوبه و لايق دوست داشتنه دوستش دارم نه واسه دل خودم و خودخواهى خودم…

0
0

خونه ى مونا جون

شنبه 29 آبان 1400

اين خونه رو مى خوام حتى نگاه كردن بهش برام خيلى حس خوبى داره، وسط وسط طبيعت و تنها و با كلى كار كه بايد انجام بدم، قول ميدم بزرگترين صادركننده ى ظروف سفالى خوشگل موشگل دنيا بشم…..

1
0

دعاى آرامش و سلامتى

شنبه 29 آبان 1400

ساعت از ٢/٣٠ بامداد گذشته…من هنوز نخوابيدم صبح شنبه ست كلى كار دارم…باطرى بالابرم رو گذاشتم تو شارژ ديدم چراغش سبز شده بلند شدم و از برق كشيدم..براى فردا صبح آماده است… اميدوارم منم آماده باشم…
دارم با خدا حرف مى زنم از گذشته و حال و آينده..
بعد از مدتها گريه مى كنم…
و از ته ته ته دلم براى همه دعا مى كنم…

دو ماه بود كه اينجا ننوشتم… چقدر دلتنگم من و نخاعِ عزيزم :heart:

0
0

دواى دردم يا رضا

جمعه 28 آبان 1400

اما هنوز هیچ مُسکن و قرصی هم ترازِ

‏”نگاه به گنبد امام رضا از اون حجره آخر تو صحن انقلاب” نیومده

نيومده
نيومده
نيومده

0
0