بایگانی برای مرداد 1401
اشكى شدم
چهارشنبه 5 مرداد 1401بيا، بيا تو بغلم بايد روى شونه هاى تو گريه كنم شايد كه آروم بشم…
مى دونى كه تو كشفياتم گريه خيلى برام خوبه… جسم و روح و روانم رو درمان مى كنه… گاهى كه درد جسم دارم فقط گريه دردمو رفع مى كنه گاهى هم فقط چكيدن يه اشك از گوشه ى چشمم هست كه سنگينى اين حجم سختى ها رو از روى دلم سبك مى كنه..
بايد براى همه چيز تا آخر دنيا اشك كنار بذارم…
لبيك الله
جمعه 17 تیر 1401ممنونم
دوشنبه 13 تیر 1401مُسكن
یکشنبه 12 تیر 1401خدايا شكرت
شنبه 11 تیر 1401ناخوش بودم اومد معاينه م كرد
دستمو كه گرفت هر چه حس خوب تو اين دنيا بود باريد به قلبم، گوشيش رو كه روش حك شده دكتر مهدى گذاشت رو قلبم و گفت قلبت هم كه منظم و عاليه… نبضمو گرفت گفت اينم كه عالى منظم و پُر من همينجور به انگشتاى تپل و ناخن هاى گردش نگاه مى كردم هنوزم عاشق بوسيدن سرانگشتاشم مثل بچگى هاش… بعد دو تا نبضمو همزمان گرفت… نبضت هم هماهنگن همه چى عالى
حقيقتاً تو اون لحظه تو اون معاينه قلبم نمى تونست منظم تر و خوشحال تر و پُر تر از اين بكوبه تو سينه م
خداى مهربونم، خدا خدا خدا جونم ازت ميخوام قلب همه منظم و خوشحال و پُر بكوبه با حفظ عزيزانشون در كنارشون
الهى آمين