جشنواره ی فیلم فجر 92
با شروع جشنواره ی فیلم فجر برادرم بهم قول داده بود که یه شب برای یکی از فیلم ها من رو می بره و منتظر تغییر محل سینما بود چون نصف جشنواره تو مرکز شهر و ” سینما اکسین ” و باقیش در منطقه ایی ماشین رو و خوب یعنی ” سینما هلال ” بود، و من هم بدم نمیومد تجربه داشته باشم چون از رسانه می شنیدم که چقدر امسال استقبال زیاد بوده و برای بیشتر فیلم ها تا نیمه شب صف های طویلی به پا بود..تا اینکه بالاخره محل جشنواره تغییر کرد و ما می تونستیم با وسیله ی شخصی به سینما بریم اما این بار با یه مشکلی که مامانم گوشزد کرد مواجه بودیم و اونم چیزی نبود جزء “پله “.. اما من به مامانم گفتم : از چیزی غیر از پله من رو بترسون دیگه نمی خوام به خاطر پله دفعات معدودی که اتفاق های خوشایندی در زندگانیم قراره بیفته رو تلخ کنم..این همه جوون میان سینما 4 نفر میشن منم که لاغر مردنی و پرنسس گرامی رو میبرن بالا دیگه
و اینچنین بود که بنده هم رفتم و به منتقدین سینمایی پیوستم
بله بله
حالا کدوم فیلم ؟ فیلم ” کلاشینکف” قصه ایی نه بسیار واقعی و نه بسیار احمقانه بلکه تلفیقی از واقعیت و طنز برای بیان عشق و غیرت و ناموس، فیلم خوبی بعد خلاف ان فیلم های خیانتی که این اواخر باب شده بود و ازشون بالاخره کشیدیم بیرو
در کل از اینکه برای این فیلم رفتم بسی شادمانم چون خیلی وقت بود که تو سینما، اینجوری نخندیدم و خنده هام که معجزه ان…خنده درمان هر دردیستتتتتت
24 بهمن 1392 در 00:32
خوشحالم که خندیدی و شاد شدی عزیز دلم و خوشحالتر از اینکه تجربه جدیدی داشتی و بازم مثل همیشه همه کارات ستودنیه مونا جان . کاش نزدیکت بودم و از نزدیک میومدم دیدنت عزیزم حس میکنم خیلی میتونی بهم کمک کنی . با همه وجودم برات آرزوی شادی و موفقیت دارم و امیدوارم هرروز با روحیه تر از قبل باشی . منکه خیلی کم آوردم خیلی …
24 بهمن 1392 در 06:34
عزیزم ممنونم
🙂
تنها کسی که می تونه بهت کمک کنه، خودتی سحر جان…..
زندگی با امید در جریانه :inlove:
24 بهمن 1392 در 00:38
:rotfl:
24 بهمن 1392 در 06:35
:inlove: :inlove: :inlove: :inlove:
شنگول می زنی ؟
یخ نزدی ؟ 😀
24 بهمن 1392 در 01:05
سلام خوبی؟
منم دلم میخواست برم! ولی متاسفانه نشد!!!
آقا خنده درمانی چطوری میشه انجام داد؟ یعنی اصولش چی چیه؟ فقط بخندیم؟
24 بهمن 1392 در 06:39
سلام ممنونم
با اینکه اختتامیه برگزار شد اما ما تا جمعه جشنواره برقراره
گویا شهرستان ها 3 روز دیرتر آغاز به کار کردن
امشب و فردا شب هم می تونی بری البته باید پیگیری کنی اینجا که اینجوریه 🙂
خنده درمانی؟ در موردش مطالعه نداشتم ولی یه چیزی هست تحت عنوان شوخی! یعنی زیاد جدی نگرفتن زندگی و خندیدن برای عملکرد بهتر :laugh:
25 بهمن 1392 در 17:46
🙂 سلام عزیزم خوش به حالت .منم دوس دارم برم سینما.
26 بهمن 1392 در 23:20
🙂 خیلی خوبه برین به همراه خونواده 🙂
26 بهمن 1392 در 09:38
ما يه چند وقتي نبوديم ببين شهر رو گذاشتي رو سرتها!! کلاس واسه پياده کردن مخ مردم که ميري، سينما هم که رفتي، فردا هم يه تيرکمون مگسي درست کنم بريم شکار ديگه!!
ميگم دستشون درد نکنه يطوري پله زدن که واسه معراج و رسيدن به خدا هم ميشه ازش استفاده کرد!
پس بلاخره به حرف گوش دادي و حاضر شدي عين اين خوانندههاي مشهور رو دست ببرنت بالا.
ميگم اين سينما هلال رو حتماً بايد با خانواده رفت؟ مجردي بريم راهمون نميدن يعني؟! همچين درشت نوشته “خانوادگي” آدم فکر ميکنه واسه وارد شدن، شناسنامهاي عقدنامهاي چيزي بايد نشون بديم تا بتونيم وارد بشيم!
26 بهمن 1392 در 23:24
🙂 خوش اومدی
آره پله هاش زیادن خیلی
آره خیلی سخته خصوصا به داداشم می گم 4 نفر بشین راحت تر اما اصن به خرجش نمی ره و همیشه 2 نفره این کار رو می کنه
نه اینکه با خانواده رفت بیشتر مضمون فیلم هاش خانوادگی و کودکه! کلا فیلم های در پیت و تلویزیونی رو اونجا پخش می کنن:) ولی خب دو نفره هم میشه رفت کاری ندارن البته دو نفره ی اون مدلی نه دو نفره ی این مدلی که شما گفتید
27 بهمن 1392 در 17:21
کار داداشت درسته منتها نميدونم چرا هيچ جايي از وبلاگت اسمي ازش نيست! يه مهدي داريم و يه داداش!! من بودم ناراحت ميشدم!!!
آهان پس فيلمهاش در راستاي تقويت پايههاي خانواده است
28 بهمن 1392 در 22:46
چون صلاح نمی دونم اسم همه رو بگم با توجه به اینکه اسامی رو با صداقت می گم و ساختگی نیستند 🙂
28 بهمن 1392 در 23:14
سلام بر مونای کم پیدا!
من هم به این نتیجه رسیده ام ما افراد ویلچری زیاد هم نباید از پله بترسیم. درسته که مسئولین و مهندسین شهر سازی به فکر افراد ویلچری نیستند اما خیلی خوبه که اکثر مردم ایران نسبت به معلولین و جانبازان بی تفاوت نیستند و اگر ازشون کمکی بخواهی مضایقه نمی کنند. شاد باشید.
4 اسفند 1392 در 01:01
هستیم زیر سایه ی شما
خیلی بی معرفتم می دونم 🙁 ببخشید واقعا
درست می فرمایین شما
من بیشتر ناراحت خونواده ام می شم….
29 بهمن 1392 در 06:52
بخند عزیزم
که خنده های تو
سیب ها را از درختان خواهد چید
و گریه ها را
از گونه های عشاق
پاک خواهد کرد.
4 اسفند 1392 در 01:02
عزیز دلمممممممممممممممم