نمایشگاه کتاب

صبح زود نزدیکای ساعت 7:30 به تاکسی سرویس واقع در شهرکمان زنگ زدیمو درخواست سرویسی به سمت نمایشگاه کتاب کردیم و از شانس ما باز هم سعید آمد و این بار با مهربانی و صمیمیت بیشتری !:thinking
سعید مهربان بود و ماهم گول این مهربانی هایش را خوردیم آخر بی انصاف یک مسیر کوتاه و خلوت و راحت آن هم در صبح جمعه ازمان کلی پول گرفت و من بعدها به این نتیجه رسیدم که اگر پیاده تا نمایشگاه میرفتیم برایمان به صرفه تر بود … :teeth!!!!!!!! و یک اعترافی هم بکنمو بگویم براایمان نه برای من !:teeth و البته به یک نتیجه دیگر هم رسیدیم و این بود که دیگر پشت دستمان را داغ کنیم و به آن تاکسی سرویس کزایی زنگ نزنیم ! که هر بار سعید را برایمان می فرستاد وکلی ناز و ادا در می آورد و بعد هم ما را تیغ میزد ! راننده قحطی بود !:phbbbt انگار این تاکسی سرویس فقط همین یک راننده را داشت و کارشان با رانندگی سعید می چرخید !
به نمایشگاه رسیدیم فضایش بد بود مخصوصا برای من … برای نسیم و رضوان که باید ویلچر را هل میدادند …سرازیری ها و سراشیبی های مکررش کلافه امان کرد و خسته … اول از همه به هوای خرید کتابهای درسی به بخش ناشران دانشگاهی رفتیم آنقدر شلوغ بود که هزاران بار به پای این و آن زدیم و من هزاران بار معذرت خواهی می کردمو و هر بار هم رضوان (نمی دانم شاید هم نسیم )می گفت معذرت خواهی نکن خودشان باید چشمانشان را باز کنن!!! مگه کورن !:hypnoid
از این دالان به آن دالان و از این غرفه به آن غرفه در آن گرما و اوضاع نابه سامان نمایشگاه خسته ی خسته امان کرده بود :whew… این بود که آخرین مقصدمان غرفه ی کتابهای کودک شد تا کمی حالمان جا بیاید آخر من نقاشی کردن را دوس داشتم و به هوای نقاشی روی دیوار مقصد بعدیمان آنجا بود !… گویا غرفه ی کودک روی کوه بود ! نسیم به هیچ وجه نمی توانست از آن شیب تند من را بالا ببرد داشتیم از رفتن منصرف می شدیم که ناگهان یکی از نگهبانهای آنجا گفت اگر اجازه بدهید من کمکتان بکنم … خلاصه با هر زحمتی که بود خود را به غرفه ی کودک رساندیم …آنجا دیگر شلوغ تر بود و یه عالمه بچه ی قد و نیم قد با اون صداهای نا هنجار که هی گریه و زاری و غرغر که مامان من اینو می خوام و بابا من اون کتابو می خوام …
مامان مدام زنگ میزد هی سفارش برای کودکای فامیل میدادو من مانده بودم بین آن همه شلوغی چه کنم ! :dontknowخلاصه چند تا کتاب گرفتم و یک کتاب سه بعدی خیلی بامزه برای مهدی که کلی ذوق زده شد…
آخر هم نشد که نقاشی بکشم !:confused
ساعت نزدیک به 12 ظهر بودو وآفتاب عمود … آنقدر گرسنه بودیم که حد و حدود نداشت … ندا با گوشیمان تماس گرفت و گفت در نمایشگاه چیزی نخورید که حالتان بد می شود و گرمازده هم می شوید و دیگر هیچ … بیایید که برایتان تخم مرغ درست می کنم ! و ما هم کلی خوشحال شدیم … ای ول تخم مرغ !:sick
دم دمای رفتنمان به سمت خانه بود که گوشیم زنگ خورد … پشت خط ” دکتر علی اکبر مسلمی ” بود که قرار بود بیاید اما دیر کرده بود او گفت نروید که من درب وردی نمایشگاه هستم … و ما منتظر آمدنش شدیم …وقتی آمد و او را دیدم خیلی متفاوت بود با آنچه تصور می کردم … سادگی و سنگینی و متانت و برخوردش مثال زدنی بود … کمی تعجب کرده بود … به قول خودش که می گفت : به شما نمی آید جنوبی باشید … و در خیال و تصوراتش جنوبی ها باید سیاه و سوخته با موهای فرفری و وز باشند:surprise تا باور شوند که جنوبی هستن !صحبتمان زیاد طولی نکشید هم من آرام و ساکت بودم و هم او و بنابراین کلام کمی بینمان رد و بدل شد و در نهایت وقتی که خواستیم خدافظی کنیم ابتدا عکسی به یادگار گرفتیمو سپس او سی دی زندگی دختری که آن ور آبها زندگی می کندو از زانو به پایین پایش را از دست داده بود و بالاخره با وارد شدن پزشکی به زندگی اش از آن افسرگی ها بیرون آمده بودو حالا یک مایکن بزرگ و با اعتماد به نفس است و خودش راهکارها ارائه می دهد برای جلوگیری از متمایز نمودن افراد با هر توانایی جسمی ! و حالا خودش است که زبانزد است ! و حالا خودش است که معلم هزاران هزار معلول است برای رساندن آنها به یک زندگی واقعی !:regular
سی دی را گرفتم و از آمدنش تشکر کردم دوست داشتیم که بیشتر بمانیم اما دیر بودو من به تمام معنا خسته شده بودمو باید حتما به خانه برمی گشتم …
با هزار خستگی و گرسنگی شدید به خانه رسیدیم…وای که با صحنه ی عجیبی رو به رو شدیم … گویا خواب بودم از خوشحالی می خواستم ندا را بکشم ! برایمان سنگ تمام گذاشته بود … سورپرایز خوبی بود … همین !:smug

0
0

۲۵ دیدگاه برای “نمایشگاه کتاب”

  1. nanak Says:

    يه تبليغي بود قديما ميگفت با ايران رادياتور كي ميره تو غار
    حالا با اين همه كتاب الكترونيكي كي ميره تو غارمايشگاه كتاب – خوب معلومه مونا و دوستان غار نشين ( برو بچ جنوبي شوخي كردما )
    ايول ندا به تو ميگن . . .

  2. ددی Says:

    کلید ماجرا این سعیده…..!!!
    باید در نمایشگاه بعدی به حسابش مفصل رسید!
    از ما گفتن…#grin #smug #winking

  3. صبا Says:

    وای دخترنمايشگاه آب که نفس آدم بندميومد.آفرين به صبوری وتحملت#hug #kiss

  4. سوسن جعفری Says:

    اول اینکه کذایيو نه کزایی.
    دوم اینکه آی این راننده تاکسی جماعت تیغ‌زنان معرکه ای می‌باشند!
    سوم اینکه من هر وقت می‌روم نمایشگاه برای خرید کتاب نیست؛ چون اصلاً خوش نمی‌گذرد به آدم. بروی خیابان انقلاب فرصت انتخاب‌های بهتری داری.
    چهارم اینکه این ورود دکتر به زندگی آن دختر خانم مشکوک می‌زند ها!#grin
    پنجم اینکه من هم فکر می‌کردم باید پوستت تیره‌تر باشد. #kiss #blush

  5. سارا Says:

    مونا خانم چه خبره ؟ همه مهمانات دکتر هستن #grin پس ما بدبخت ها چی ؟ به ما هم نوبت ديدار بده خانمی#grin من مهندس هستم ها#tongue
    #heart #heart #heart #heart #heart #heart #heart

  6. رضوان Says:

    ماجرای نسيم و که تعريف نکردی ( والا حقيقتاْ ……. #laugh ) قسمت خنده دارش اين بود #winking

  7. امروزمن...ستاره Says:

    سلام
    من فقط نمايشگاه گل رو دوست دارم اونم که نميتونم برم

  8. ..... Says:

    سلام آبجي گلي
    ميگم امتحانات رو خوب دادي راستش سختي امتحانا رو ميشه يه كاريش كرد ولي بي برقي و گرما رو فكر نكنم . زياد كه اذيت نشدي گلم . چي بگم از بي كفايتي اين مسئولين بي مسئوليت كه زندگي مردم رو به بازي گرفتند .
    اميدوارم حالت خوب باشه و امتحانات بي خطر

  9. بهار Says:

    دختر خوب من مدتهاست اینجا میام و میخونمت اما همیشه دوتا نکته توی تمام نوشته هات منو متاثر میکنه . اگه گفتی چی ؟
    .
    .
    .
    .
    سوای هرچی که بشه اسمش رو کمبود گذاشت خدا دو تا نعمت بزرگ بهت داده که اولیش رو تقریبا همه می دونن اونم امید و اراده توست که خیلی مهمه . اما دومی که از نظر من خیلی خیلی مهمتره می دونی چیه ؟ دوستای مهربون و صبور و فداکارت که توی این دوره و زمونه کم پیدا میشن . نسیم و رضوان و ندا و شاید دیگران که الان در یادم نیست . نمی دونم چرا احساس می کنم باید ازشون بخاطر مهربونی هاشون و شکیبائیشون تشکر کنم . هرچند به من ربطی نداره ! اما مهربونی در هرجائی و در هر شرایطی قابل تقدیره . اینکه این همه احساس به خرج می دید و صبورانه همراه مونا هستید به آدم یاد آوری می کنه که هنوز مهربونی و گذشت توی این دنیا و این دوره و زمونه پیدا میشه . خیلی ارزشمنده و امیدوارم مونا قدرتون رو بدونه .  #flower

  10. بهار Says:

    دختر خوب من مدتهاست اینجا میام و میخونمت اما همیشه دوتا نکته توی تمام نوشته هات منو متاثر میکنه . اگه گفتی چی ؟
    .
    .
    .
    .
    سوای هرچی که بشه اسمش رو کمبود گذاشت خدا دو تا نعمت بزرگ بهت داده که اولیش رو تقریبا همه می دونن اونم امید و اراده توست که خیلی مهمه . اما دومی که از نظر من خیلی خیلی مهمتره می دونی چیه ؟ دوستای مهربون و صبور و فداکارت که توی این دوره و زمونه کم پیدا میشن . نسیم و رضوان و ندا و شاید دیگران که الان در یادم نیست . نمی دونم چرا احساس می کنم باید ازشون بخاطر مهربونی هاشون و شکیبائیشون تشکر کنم . هرچند به من ربطی نداره ! اما مهربونی در هرجائی و در هر شرایطی قابل تقدیره . اینکه این همه احساس به خرج می دید و صبورانه همراه مونا هستید به آدم یاد آوری می کنه که هنوز مهربونی و گذشت توی این دنیا و این دوره و زمونه پیدا میشه . خیلی ارزشمنده و امیدوارم مونا قدرتون رو بدونه .  #flower

  11. محمذ Says:

    دوست من سلام
    از خیلی وقت میشه بهم سر نزدیم پس دوباره سلام. این تاکسی ها به نظر همین طورند چون برای ما هم بیشتر یک پیر مرد میاد اما مثل این سرویس شما نیست و با انصاف تره.
    از این ور و اون ور رفتن هم نگو نگو نگو که این شهرها انگار طوری ساخته شدن که آدمای سالم هم توش سخت راه میرن چه برسه به ما! من خیلی کم از خونه میام بیرون اما هر موقع میام بیرون پشیمون می شم. حتی اسفالت خیابانها هم طوریه که ویلچر به سختی توش حرکت میکنه! یادش بخیر دبستان که می رفتم خانمی از آلمان آمده بود و وقتی می گفت توی آلمان اتوبوسها جایی برای ویلچر دارند می خواستم شاخ دربیارم.
    فکر کنم من باید فیلم این معلول خارجی رو که گفتین نگاه کنم چون خیلی حالم گرفتس!

  12. علی Says:

    سلام مونا خانم،
    ممنون از اظهار لطفت!

  13. desaturations Says:

    a auto insurance >:PPP home owner’s insurance 97239 auto insurance ssay

  14. orangebabii Says:

    buy tramadol online >:]] meridia maysl levitra levitra 641718

  15. strambini Says:

    Å kjøpe Viagra på nett %DDD Bestill Viagra på nett rzk

  16. venom4scorpio Says:

    american life insurance 42369 fort dearborn life insurance zqcuv life insurance >:-((( auto insurance 6155

  17. wagnerhh Says:

    =-DD manolo blahnik zebra d orsay xxme oxhjl

  18. xHoboMcGeex Says:

    viagra 81880 viagra >:[

  19. mkgrulekid Says:

    cheap auto insurance =)) pennsylvania life insurance 88942 cheap health insurance rlke home insurance 865960

  20. SiljeeTH Says:

    Accutane >:-]]] cheap accutane online :)) Carisoprodol 🙂 purchasing tramadol >:)))

  21. mikadimike Says:

    yves saint laurent tribute pump =OOO mubb zvkau orange chloe tote 95295

  22. digiella Says:

    levitra shemale yasmin lee %))) carisoprodol nqfvlw

  23. majickneden Says:

    Accutane 936824 Home insurance 5998 whole life insurance policies 5425

  24. ShinobiLuril Says:

    get online propecia prescription witfvj buy propecia at discount price 959677 purchase seroquel %-PPP tramadol 957

  25. ShortAayGeen Says:

    meridia 87619 buying priligy 419647 propecia htkbjl nexium vaniqa xenical tramadol 360634 tramadol 613

دیدگاهی بنویسید