خدايا نگاهى
مادر نازنينى كرونا گرفته و تو كماست
زنى به غايت مهربان و زحمتكش
روزى سه طبقه خوابگاه دانشجويى رو مى شست و مرتب مى كرد..
يه روز كه خيلى دوست داشتم با دانشگاه برم پياده روى اربعين و پدرم اجازه نمى دادن، به پدرم زنگ زدن و رضايت گرفتن و گفتن مونا رو مى ذارم روى جفت چشمام..مهربونياش آه از مهربونياش
خدايا خودت رحمى كن..
سلامتى همه ى بيماران ان شاءالله