بيشمار نعمت

خودم رو انداختم تو رختخواب كه از باد كولر خنك شده بود و دستام رو سُر دادم زير بالشت و با يه لبخند و ذوقى بالشت رو بغل كردم و امممممم گفتم خدايا شكرت
بعد يه آن از ذهنم عبور كرد چه نعمت خوب و شيرينيه همين لحظه
دقيقاً همين لحظه كه لبخند اومد روى لبم از خنكاى بالشت تو بغلم
و به ياد دستاى كوثر افتادم
و به ياد اينكه شبها چقدر بايد صدا كنه تا كسى از اين پهلو به اون پهلوش كنه
به سوختن پهلويى كه ساعت ها بدن بى جونش ميوفته روش و حتماً داغ و عرق ريزونه

آه
از بالشت هاى گرم و دستهاى بى حركت

خدايا شكرت
الحمدالله على كل حال

0
0

۳ دیدگاه برای “بيشمار نعمت”

  1. مریم Says:

    سلام منا جون، خوبید؟
    نظر برای پیام بالاییتون
    چقدر من روحیات و حال و احوالم شبیه شماست، خیلی وقتها وقتی پیامهاتون رو می خونم می بینم روحیاتتون خیلی شبیه منه.

  2. mona Says:

    سلام مريم جان
    الحمدالله شما خوبين؟
    چه خوب:) پر از حس و حال خوب باشى مثل من 🙂

  3. مریم Says:

    سلام مونا جون خوبید؟
    پیشاپیش عیدتون مبارک، بهترین الحمدالله؟ 🙂

دیدگاهی بنویسید