تو دلمى
مى دونى بعضى وقتا وقتى مى بينم و مى فهمم و حس مى كنم توى شرايطى هستى كه نياز به كمك يا شنيده شدن يا خالى شدن دارى از شدت عشق قلبم مى كنه ميخوام كه به سمتت پرواز كنم ميخوام مرهم بشم ميخوام دلت لحظه ايى به غم نگذره اما مى دونى فكر مى كنم شايد فكر كنى كه من در عوض چيزى دارم اين كارو مى كنم يعنى چيزى ازت ميخوام يا ميخوام خودمو تو نگاهت خوب جلوه بدم در صورتى كه همه ى عشق و توجهم بدون شرط و خالصانه و صادقانه ست
اينه كه يه تابلوى بزرگ ايست مياد جلوم..
خودم رو مى گيرم
محكم
قلبم دوان دوان مياد سمت و سوى تو
تو اين حالت فقط متوسل ميشم به خداوند و اهل بيت عليهم سلام از اونا مدد ميخوام
با تمام وجود از اونها آرامش دلت رو ميخوام
ميگم چاره ساز فقط خودتى خداى مهربونم
صلاح من دعاست براى تو
من رو ببخش…
كه وقتايى كه بايد مى بودم، نبودم…
________
* يادم نميره اون روزى كه اين حسم رو براى ح گفتم، گفتند عشق بايد ابراز بشه.. نمى دونم چى شد سريع و بچگانه گفتم ضايع ست آخه من كوچيك ميشم! گفتند خب كوچيك بشى مگر ادعاى عاشقى ندارى! ازت انتظار نداشتم اين حرف رو بشنوم گفتم يعنى مى دونيد نمى خوام يه جورى باشه كه فكر كنه من خودمو ميندازم بهش گفتند تو كارتو به عنوان يك عاشق بكن و برو جلو……كارى به فكر اون نداشته باش
ولى هيچوقت نتونستم به حرفشون گوش بدم و عمل كنم…
من عاشق همه م عاشق همه
همه ى عالم
ولى اينجور بار اومدم كه آويزون نشم..
خلاصه كه تو دلمى
8 مرداد 1400 در 23:01
سلام مونای عزیز، خوبی؟
خوشحالم که بعد از چند روز پست گذاشتی :lashes: ، دیگه به پست هات عادت کردم.
12 مرداد 1400 در 00:27
سلام مريم جان
الحمدالله
شما خوبين؟
و من خوشحال تر كه همراهمى…
10 مرداد 1400 در 11:53
سلام مونا خانوم
بهتون تبریک میگم قلم زیبایی دارید
با خوندن متن هاتون تو دوره زمونه ای که دخترا فقط دنبال منفعت خودشونن و طرف مقابل رو یه احمق برای بهره برداری عاطفی تلقی می کنن، احساس امیدواری کردم که هنوز هم آدمیت در بین جنس زن از بین نرفته.
اما شما که یه همچین عشقی رو داری چرا باید انقدر در لفافه ابرازش کنی، اصلا چرا زحمت اثبات این عشق رو دوش مونا افتاده؟! که تابلوی ایست رو جلوی خودش ببینه؟!
مونا لایق ستایشه اونم از سمت کسی که توانایی هاش رو بدون بیان مونا ببینه، مگه دنبال بیان شایستگی های خودتی!
به نظر من وقتی احوالات اونو حس میکنیم و به حسمون مطمئنیم و مطمئن باشیم طرحواره ناجی نداریم، باید از حس اون نسبت به ابراز عشقمون هم اطمینان داشته باشیم.
ترس ات از ابراز رو نمی فهمم
مگه مونا تو رابطه ای مونده و اسم این تنهایی رو فراق قبل وصال گذاشته؟
اینجوری آدم تنهاییش بیشتر میشه، حتی اگر بهم برسید باز تنهایی چون تمام توانت رو صرف اثبات و وصال کردی.
اینکه تو دلتنگش بشی و اینکه باید صبر کنی تا طرف مشکلش برطرف بشه و بعد بهش ابراز کنی، صبر نیست، این تحلیل قوای روحیه.
تو که خودت روانشناسی بهتر میدونی وقتی بعد از این همه دوری وصال باشه این اشتیاقه فروکش می کنه، یکجور هیجانه، نیازهای برآورده نشده است.
اگر اشتباه نمیکنم پاسخ بهم بده.
12 مرداد 1400 در 00:26
سلام عليكم
ممنونم…
من يادداشت مى كنم تا يادم آروم بگيره..
حرفى ندارم در مورد يادداشتهام
11 مرداد 1400 در 11:26
سلام
دیدم که پاک کردی؟
یعنی من درست گفتم و تو شهامت موجهه با واقعیت رو نداری؟
11 مرداد 1400 در 11:26
مواجهه*