زندگى..
اینجا الانا وقتى توى خیابون ها دارم با چتر راه مى رم همش نگاهم باید به زمین باشه که یه وقتى با ویلچرم، حلزون ها و کرم ها و بچه گیلاس ها و بچه آلوها و بچه گردوها و رو زیر نگیرم… و بعد به این فکر مى کنم همه خردادهاى گذشته ى زندگیم به زیر کولر نشستن ها و فرار از گرماى ۵٠ درجه اهواز گذشت..
___________
* اینبار نگاه کن تو چشمام….