قضاوت تمیزى خونه ى جنازه
شبها قبل از خواب همه چى رو مرتب مى کنم، همه ظرفها رو مى شورم و کابینت ها رو برق میندازم، وسایل توانبخشیم رو مرتب میذارم، لباسهاى مرتب مى پوشم، اغلب حموم مى کنم و تمیز و خوشبو هستم، فرش جارو کرده و تمیزه و همه ى وسایل سر جاى خودشونن..
آخه همش فکر مى کنم شاید مُردم، و روز بعدى که خواستن جنازه م رو بر دارن نگن مرحوم چقدر شلخته بود! بعضى وقتها که به عمق این کارهام فکر مى کنم میبینم چقدر از قضاوت مى ترسم! خب بگن..و چقدر براى قضاوت نشدن جنازه م، خودم رو هر شب و هرشب به درد سر و خستگى میندازم…. من دیگه مرده م اون موقع! یعنى حتى مى ترسم مرده م هم قضاوت بشه؟ چقدر مسخره
4 مهر 1403 در 21:13
سلام
بازم نمیشه اینجا پیام گذاشت…
4 مهر 1403 در 21:15
سلام مجدد
درست شد… اینجا به پیام دور و دراز گذاشته بود. که بعدا دیدم نیست. مثل اینکه دوباره درست شد. دلم برات تنگ شده دختر!