اختراع من در آوردی
نمی دونم چی شدم شبها بیدارم و روزا خواب…یعنی نه شبم شبه نه روزم روز
نصف شبی که مشغول فکر و خیالبافی و …بودم یهو این وسطا یه ایده ای به ذهنم رسید که اگه درست شه زندگیم از این رو به اون رو میشه یعنی 60 تا 70 درصد شاید تو بعضی کارها مستقل بشم
همینجور فکر میکردم که کی میتونه کمکم کنه یه دفعه یاد مسعود اقدسی فام افتادم همون بچه المپیادیه..ساعتو نگاه نکرده پیامک دادم که یه دانشمند مکانیک میخوام واسه راستو ریس کردن ایده ی نصفی شبی به ذهن رسیده ام…ایده امو تو پیامک توضیح دادم اونم گفت اختراع خوبیه ها یکی رو پیدا کن به نام خودت ثبت کنه گفتم ثبت به نام خودم رو نمی خوام کارم را بیافته فقط…همین!
حالا ایده چی بود همون بالابره اما سیار با چرخ های کوچولو که بشه تو خونه جا به جاش کرد به قدر نیاز بیاد پایینو به قدر نیاز بره بالا…بعدش فکر کردم لامپ اتاق بسوزه هم خودم میتونم برم بالا درستش کنم بعدش یه دکمه بزنم بیاد پایینو بپرم رو تخت..:دی
تازه دیگه زمین نشستن و از زمین پا شدنو رو ویلچر نشستنو آشپزی و سفره پهن کردنو خیلی چیزای دیگه حل میشه عجب اختراعی بشه این اختراع..
مهدی میگه این میله ای که قراره صفحه ی بالابر روش قرار بگیره و بالاو پایین بره یه جوری طراحی بشه که قابلیت تا شدن داشته باشه :دی ..یعنی میشه که بشه ؟
کلهم خونوادگی ایده پردازیم..هه!
پ. ن. کسی هست به امیرعلی کوچولو و کودکان مشابه دیگر او کمکی کنه ؟
24 اسفند 1390 در 01:08
هندونههای خودمو به خودم پس دادی دیگه؟ بچه المپیادی!
24 اسفند 1390 در 01:11
سلام! چه خبرا؟ خوبی؟
ایول بابا عجب اختراع خوبیه ها!!!! دنبالش و بگیر فکر و ایده خیلی خوبیه!!!!
آخ دلم سوخت واسه امیرعلی!!!! دلم میخواد سیر گریه کنم!!!!! عجب دنیای نامردیه!!!!!
مواظب خودت باش!!!!! بای!!!!!
24 اسفند 1390 در 01:16
جالبه
..امیدوارم بشه
اومدم سال نو تبریک بگم..با ارزوی بهترین ها
24 اسفند 1390 در 11:12
سلام
فکر خیلی جالبیه
فقط چندتا نکته کوچولو به ذهنم رسید که گمونم خودت قبلا فکرشو کردی:
1-حفظ تعادل وسیله،چون شما یطرفش قرار میگیرید باید یجوری باشه که از جلو کله پا نشه این وسیله
2- اینکه چرخاش اگه کوچیک باشن واسه حرکت روی فرش یکم سخت میشه
3- اینکه خود وسیله هم مثل یه ویلچر برقی باید یه موتور حرکت دهنده هم داشته باشه که بتونه اینور اونورم به استفاده کننده امکان حرکت بده
یفکری
این وسیله میتونه یه ویلچر شبیه سفینه بهمن سوته دلان باشه با این امکان که کف اون بالا و پایین هم بره
اگه بشه به اون وسیله این ابداع تو رو اضافه کرد گمونم عالی بشه
باور کن انقدر از دیدن این ایده تو هیجان زده شدم که نگو
باپشتکارو تلاشی که ازت سراغ دارم میدونم که موفق میشی
مراقب خودت باش
خدانگهدار
24 اسفند 1390 در 11:16
یاد کارآگاه گجت افتادم. میگفت دستای پرتوان، برسید به داد این ناتوان. یهو دستش مثل مجید دلبندم دراز میشد، میرفت لامپ عوض میکرد. :))
اختراع کردی یکی هم واسه من درست کنید. کی حال داره لامپ سوخت سه ساعت بره از انباری نردبون بیاره و دوباره ببره بذاره انباری و اینا. بشینم روش، یه دکمه بزنم بره بالا. :دی
21 خرداد 1392 در 13:04
وا خب برو رو صندلي
چه كاريه برادر من
24 اسفند 1390 در 15:26
امتحانش کن. فکر و ایده عالیه
25 اسفند 1390 در 03:53
man hamchenan az shoma peyghami nadashtam
25 اسفند 1390 در 16:11
سلام مونا جان
اميدوارم حالت خوب باشه
اسم دكتر رو بهم نكفتى
منتظرم
اين ايميلمه
shaparak_s67@yahoo.com
26 اسفند 1390 در 18:45
سلام. من امروزبا وبت آشناشدم.. وقتی زندگینامتو خوندم خیلی تحت تاثیرقرار گرفتم .. راستش من بیماری اسکولیوز دارم.. میخوام عمل جراحی انجام بدم عملم خطرناکتراز بقیه ست میگن شاید فلج شم.. ریسکم بالاست بخاطرتنفس کمم.. تنفسم 33درصد هستش.
خیلی میترسم خیلی زیاد.. من هم از دوران بچگی سختی های زیادی رو کشیدم.. نه به اندازه تو ولی خیلی خوب میتونم درکت کنم..
برام دعاکن
26 اسفند 1390 در 20:39
سلام
جالبه.
27 اسفند 1390 در 09:50
سلام مونا جونم
عزیز دلم …خانومی
عیدت مبارک باشه …امیدوارم سال جدید برات بهترین ها رو به ارمغان داشته باشه و به امید لطف یزدان تمام آرزوهای کوچیک و بزرگت همین امسال تحقق پیدا کنه
27 اسفند 1390 در 20:24
بنام خدا
براي درمان قطعي اسكوليوز به اين وبلاگ مراجعه كنيد:
tebe-ahle-beit.parsfa.com
موفق باشيد.
28 اسفند 1390 در 15:27
سلام!!!!! خوبی؟
خبردار شدم که این امیر علی مشکلش حل شده!!!! اونم از طریق کمک یه ایرانی تو آلمان که هزینه ارسال خونن رو متقبل شده!!!!!!! خداروشکر!!!!گفتم بگم که نگرانیت حل شه!!!!!! بای
28 اسفند 1390 در 19:43
خواستم سال نو رو پيشاپيش بهت تبريك بگم
بهترين ها را برايت آرزومندم
بوس
29 اسفند 1390 در 11:34
سلام مونای عزیزم
امیدوارم حالت خوب باشه.
سال نو رو بهت تبریک میگم و آرزوی سالی خوش و سرشار از شادی و سلامتی برات دارم.
شاد باشی…
29 اسفند 1390 در 18:00
سلام
[گل][گل][گل]
نوروز آیین رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم قلب هایمان جای حضور دوستان هستند. در آغاز سال نو شادی مضاعف، اندیشه ای پویا و برخورداری از همه ی نعمت های خدادادی را برایتان آرزومندم.
شاد باشید.
1 فروردین 1391 در 00:25
سلام مونا خانم!!!!!!!
امیدوارم که سال خوب و پربرکتی داشته باشی و همیشه از موفقیت هات بشنویم !!!!
عیدت مبارک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من عیدی میخوام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
1 فروردین 1391 در 14:11
سلام دختر قشنگم……..عیدت مبارک
امیدوارم بهارت خرم و دلت شاد باشه…این ماشین هم زودتر درست شه
_________
مونا :
ممنوننننننننن
همچنین برای شما و خانواده ی محترم
11 فروردین 1391 در 16:02
سلام مونا…فکر خوبیه..راستش من خیلی وقت پیش این اومد به ذهنم چون علی بهم گفته بود روی زمین نمیشینه آخه اونوقت نمیتونه بلند بشه و روی ویلچر بشینه اما دستم جایی بند نبود… سعی کن دنبالش بری
11 فروردین 1391 در 16:13
این بالابر میتونه تکیه گاه هم داشته باشه و با یک ریموت کنترل بشه…اونوقت میشه مثل یه ویلچر برقی هم استفاده بشه..اما با یک اهرم از پشت که قابلیت بالا و پایین رفتن رو داره
21 فروردین 1391 در 14:36
سلام دوست خوبم.اجازه ميدي ايدتو با اسم خودت بذارم رو وبلاگمون؟
__________
مونا :
قابلی نداره
برداشت مطلب و عکس و…از وبلاگ بلامانع است